خس وخاشاک تویی ، پست ترازخاک تویی / شور منم نور منم ، عاشق رنجور منم / زور تویی کور تویی ، هاله ی بی نور تویی / دلیر بی باک منم ، مالک این خاک منم / سایه خفاش تویی / مردک کلاش تویی / قصه ی ضحاک تویی / زنده به بیداد تویی / خشم منم خروش البرز منم / سبز منم زنده به سوگند منم / دروغ این خاک تویی / قاتل و سفاک تویی / جنبش دوران منم / رفته به میدان منم / مفسد فی الارض تویی / غاصب بی مغز تویی / حامی ایران منم / خسته ی زندان منم / هیتلر بد نام تویی / کوره ی دوران تویی / مظهر ملی منم / در پی لیلی منم / شبیه ضحاک تویی / به دوش خود مار تویی / آرش بی باک منم / کمان به افلاک منم
۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه
فیلم فحاشی ناموسی لباس شخصیها به فائزه هاشمی
-----------------------------------
قشنگ به این فیلم نگاه کنین
چی میبینین؟!
آبا مردی در این صحنه وجود دارد؟
غیرتی هست؟
ترحم هست؟
شعور؟
فهم؟
نه نه نه...
من توی این کلیپ جز یک زن مظلوم (جدا از اینکه اون فائزه هاشمیه) و یک نامرد (یک بی صفت، یک بی ناموس، یک نامروت، یک آشغال،بی غیرت،حیوان،بسیجیه لااوبالی و بی شرف) نمیبینم.
خیلی متاسفم...خیلی...
برای خودمان خیلی متاسفم
تا کی ادامه دارد این نامردی ها...
----------------------------------------------
یک کارشناس امنیتی: فیلم فحاشی به فائزه هاشمی ساختگی است
وقاحت تا چه حد...؟!
---------------------
----------------------------------------------
یک کارشناس امنیتی: فیلم فحاشی به فائزه هاشمی ساختگی است
وقاحت تا چه حد...؟!
---------------------
۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه
احمدی نژاد اعمال خشونت در لیبی را باورنکردنی می داند
احمدی نژاد رئیس جمهور ایران از سرکوب «باورنکردنی» مردم در لیبی خشمگین است. او این مساله را روز چهارشنبه در تلویزیون دولتی علام کرد.
احمدی نژاد گفت: «این باورنکردنی است که کسی شهروندان خود را بمباران کند و بکشد». او افزود: «چطور ممکن است افسران دستور بگیرند اسلحه ها و تانک ها را علیه شهروندان خودشان به کار بگیرند»؟ او خطاب به رهبران دیگر کشورها گفت «بگذارید مردم راحت صحبت کنند و آزاد باشند. دربرابر خواست مردم مقاومت نکنید».
نکوهش شدید خشونت ها در لیبی توسط احمدی نژاد جالب توجه است. سال 2009 پس از انتخاب مجدد و بحث برانگیز او به عنوان رئیس جمهور، حکومت ایران تظاهرکنندگان را بشدت سرکوب کرد. ده ها تن کشته و هزاران تن دستگیر شدند. بسیاری از مخالفان حکومت ایران هم اکنون در زندان هستند.
---------------------------------
به نظر شما در مورد این خبر چی میشه گفت؟!
وقیحانه نیست؟!
باور کنین من خجالت میکشم بجای محمود
به خدا جای تاسف داره،ننگه ننگ...
آخه من نمیدونم اگه این محمود حرف نزنه چی میشه...؟
محمود کسی چیزیت نمیگه به خدا
هستی ... میدونیم ...تو هستی،تو محمودی،تو رییسی،تو... .
فقط حرف نزنی سنگینتری به خدا... .
احمدی نژاد گفت: «این باورنکردنی است که کسی شهروندان خود را بمباران کند و بکشد». او افزود: «چطور ممکن است افسران دستور بگیرند اسلحه ها و تانک ها را علیه شهروندان خودشان به کار بگیرند»؟ او خطاب به رهبران دیگر کشورها گفت «بگذارید مردم راحت صحبت کنند و آزاد باشند. دربرابر خواست مردم مقاومت نکنید».
نکوهش شدید خشونت ها در لیبی توسط احمدی نژاد جالب توجه است. سال 2009 پس از انتخاب مجدد و بحث برانگیز او به عنوان رئیس جمهور، حکومت ایران تظاهرکنندگان را بشدت سرکوب کرد. ده ها تن کشته و هزاران تن دستگیر شدند. بسیاری از مخالفان حکومت ایران هم اکنون در زندان هستند.
---------------------------------
به نظر شما در مورد این خبر چی میشه گفت؟!
وقیحانه نیست؟!
باور کنین من خجالت میکشم بجای محمود
به خدا جای تاسف داره،ننگه ننگ...
آخه من نمیدونم اگه این محمود حرف نزنه چی میشه...؟
محمود کسی چیزیت نمیگه به خدا
هستی ... میدونیم ...تو هستی،تو محمودی،تو رییسی،تو... .
فقط حرف نزنی سنگینتری به خدا... .
۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه
«دلم برای خودمان میسوزد …»
«دلم برای خودمان میسوزد …» (مقاله ای زیبا و خواندنی از کوچه)
مهرزاد موسوی/ رادیو کوچه
این روزها، روزهای دیگری است، نیم امیدم و نیم ناامید. یک چشم خونم و یک چشم اشک، امروز میخواهم از ایران بنویسم. راستش دلم برای خودمان میسوزد. ما مردمی تنها هستیم که برای دولت مردانمان هیچ ارزشی نداریم. اگر مانند گله پشت سرشان هر طرف برویم، میشویم مردم غیور و ارزشی و اگر مخالفان باشیم میشویم فتنهگر.
اگر هواپیمایمان سقوط کند میشویم یک آمار کوچک هفتاد نفره به قول وزیر راه. میشویم یک عدد ناچیز. اگر گروگان بگیرنمان تا وقتی نخواهند با کسی یا خبری معاملهمان بکنند هیچ اهمیتی نداریم. دلم برای خودمان میسوزد. که به جرم ایرانی بودن هر چهقدر زیر بار ظلم فریاد بزنیم هیچ کشوری در اطرافمان نیست که حمایتمان کند، برنامههای خبریشان پر بشود از فریاد تظلم ما.
ما چون مانند مردم مصر نیستیم که اگر به پا خواستیم سرتاپای برنامههای کشورهای عربی پر بشود از حمایت ما، انگار همهچیز در لایههای عرب و عجمبودن از بین میرود و به جایش تمام رنجها و همت ما یک خبر چند دقیقهای میشود در یک برنامه خبری کوتاه.
دلم برای خودمان میسوزد. چون نفت داریم، چون ثروت داریم، ثروتی که میتواند خرج زخمهایمان شود ولی کرور کرور هزینه باج دادن به کشورهای دیگر میشود که زیرمیزی هرچه میخواهند بگیرند، از دستگاههای شنود تا سیستمهای قوی پارازیت. برای آنکه انعکاس اندک صدای مردم را خفه کنند. برای آنکه ثروت عظیم این سرزمین را برای نیتهای سیاه خود هزینه کنند و مردم را تشنه و گرسنه چندرغاز آخر ماه دنبال خود بچرخانند.
من تلخم امروز روزمرگیهایم بوی خون، بوی اشک، بوی نفرت میدهد. نمیتوانم تلخ نباشم از این همه تنهایی مردمی که سهمی کوچک از آزادی را میخواهند، سهمی کوچک از یک زندگی سادهی یک انسان، در یک گوشه تاریک دنیا را…
من دلم برای خودمان میسوزد از تنهاییمان در بازیهای سیاست و سیاستمداران دنیا، از بازیهای خبرگزاریها، از بازیهای کثیف رسانههای دنیا، ما مردم تنها و غریبی هستیم که حکومت دارانمان با پتک بر سرمان میکوبند و در یک حصار بسته محصورمان کردهاند و صدای فریادهای ما را تک تک با ضربههای تازیانهی بیدادشان خاموش میکنند.
نمیدانم ویدئوی آن دختر تونسی را گوش کردهاید یا نه؟ او میگوید مردم دو کشور تونس و ایران گرفتار دو نوع دیکتاتوری بودند و هستند دولتی که مردمش را مجبور به لامذهبی میکرد و دولتی که مردمش را به زور میخواهد مذهبی کند. راستی که چه قدر خندهدار است. آیا پذیرفتن یک حقیقت ساده اینقدر سخت است، که برای انسانها کمی آزادی در تفکر و اراده، که خداوند قرار داده را هم دریغ کنیم. نه به آن زمان که از زور «رضا خان» چاقچورها را روی سر دو دستی باید میچسبیدیم و نه به حالا که برای یک لاخ موی بیرون زده جواب نکیر و منکر این دنیایی را بدهیم.
ایمان آوردم به اینکه جادههای حماقت انتها ندارند، فقط کافیست در زرورق مذهب بپیچی و هر دروغ و تزویری را به خورد مردم بدهی. یاد بدهی بزنند، بکشند، یاد بدهی قربتن الیاله شکنجه کنند، فتوا بدهی بدنها را سلاخی کنند، بهنام نامی حیدر تجاوز کنند و دخترکان نابالغ سیه چشم را بسوزانند.
راستش دلم خیلی برای خودمان میسوزد. سالها یادمان دادند تکبیرت الاحرام را پشت مردمی عمامه به سر بگوییم. نمازهای کودکیمان را به مردمانی بیگناه و عابد اقتدا کنیم غافل از اینکه همین عبا بر دوشان طعم شیرین قدرت و ثروت را که چشیدند خود را مالک و صاحب کوچکترین دهلیزهای ذهنمان کردند. میگویند چه بخوریم، چهطور جشن بگیریم، چه فیلمی ببینیم، چه کتابی بخوانیم، چه مهمانی بگیریم، چه لباسهایی را بپوشیم، چهطور نفس بکشیم و چهطور بمیریم.
کجا رفتند عالمانی که در زمان شاه کوچکترین منکری اتفاق میافتاد کفن پوش بیرون میآمدند ، در حرمها بست مینشستند و عزای عمومی اعلام میکردند…. فربهشدن از پولهای نفت و معدنهای کشور آنچنان بیغیرتشان کرده که در کنج حجره هایشان خزیدهاند. این همه ظلم را میبینند و دم بر نمیآورند.
چه شد؟ آن همه حدیث که به زور در کتابهای درسی به خوردمان دادید. واسالاما که اگر خلخال زن یهودی در مملکت اسلامی دزدیده شود. دم بر نمیآورید که در مملکت قرآنی که ادعایش را دارید چه بر سر دختران و زنان مسلمان میآید. دین مهربانی که میگفتید همین بود. باطوم و شلاق و گلوله….. آزادی که ادعا میکردید به زندانهای سیاه تان ختم میشد.
چهقدر دلم لبخند میخواهد. چهقدر قهقهه بیدغدغه میخواهد، داستان روز مرگیهایم داستان غصه و انتظار شده. انتظار برای روزهایی که دوست داریم از راه برسند روزهای لبخند .
منبع:رادیو کوچه
مهرزاد موسوی/ رادیو کوچه
این روزها، روزهای دیگری است، نیم امیدم و نیم ناامید. یک چشم خونم و یک چشم اشک، امروز میخواهم از ایران بنویسم. راستش دلم برای خودمان میسوزد. ما مردمی تنها هستیم که برای دولت مردانمان هیچ ارزشی نداریم. اگر مانند گله پشت سرشان هر طرف برویم، میشویم مردم غیور و ارزشی و اگر مخالفان باشیم میشویم فتنهگر.
اگر هواپیمایمان سقوط کند میشویم یک آمار کوچک هفتاد نفره به قول وزیر راه. میشویم یک عدد ناچیز. اگر گروگان بگیرنمان تا وقتی نخواهند با کسی یا خبری معاملهمان بکنند هیچ اهمیتی نداریم. دلم برای خودمان میسوزد. که به جرم ایرانی بودن هر چهقدر زیر بار ظلم فریاد بزنیم هیچ کشوری در اطرافمان نیست که حمایتمان کند، برنامههای خبریشان پر بشود از فریاد تظلم ما.
ما چون مانند مردم مصر نیستیم که اگر به پا خواستیم سرتاپای برنامههای کشورهای عربی پر بشود از حمایت ما، انگار همهچیز در لایههای عرب و عجمبودن از بین میرود و به جایش تمام رنجها و همت ما یک خبر چند دقیقهای میشود در یک برنامه خبری کوتاه.
دلم برای خودمان میسوزد. چون نفت داریم، چون ثروت داریم، ثروتی که میتواند خرج زخمهایمان شود ولی کرور کرور هزینه باج دادن به کشورهای دیگر میشود که زیرمیزی هرچه میخواهند بگیرند، از دستگاههای شنود تا سیستمهای قوی پارازیت. برای آنکه انعکاس اندک صدای مردم را خفه کنند. برای آنکه ثروت عظیم این سرزمین را برای نیتهای سیاه خود هزینه کنند و مردم را تشنه و گرسنه چندرغاز آخر ماه دنبال خود بچرخانند.
من دلم برای خودمان میسوزد از تنهاییمان در بازیهای سیاست و سیاستمداران دنیا، از بازیهای خبرگزاریها، از بازیهای کثیف رسانههای دنیا، ما مردم تنها و غریبی هستیم که حکومت دارانمان با پتک بر سرمان میکوبند و در یک حصار بسته محصورمان کردهاند و صدای فریادهای ما را تک تک با ضربههای تازیانهی بیدادشان خاموش میکنند.
نمیدانم ویدئوی آن دختر تونسی را گوش کردهاید یا نه؟ او میگوید مردم دو کشور تونس و ایران گرفتار دو نوع دیکتاتوری بودند و هستند دولتی که مردمش را مجبور به لامذهبی میکرد و دولتی که مردمش را به زور میخواهد مذهبی کند. راستی که چه قدر خندهدار است. آیا پذیرفتن یک حقیقت ساده اینقدر سخت است، که برای انسانها کمی آزادی در تفکر و اراده، که خداوند قرار داده را هم دریغ کنیم. نه به آن زمان که از زور «رضا خان» چاقچورها را روی سر دو دستی باید میچسبیدیم و نه به حالا که برای یک لاخ موی بیرون زده جواب نکیر و منکر این دنیایی را بدهیم.
ایمان آوردم به اینکه جادههای حماقت انتها ندارند، فقط کافیست در زرورق مذهب بپیچی و هر دروغ و تزویری را به خورد مردم بدهی. یاد بدهی بزنند، بکشند، یاد بدهی قربتن الیاله شکنجه کنند، فتوا بدهی بدنها را سلاخی کنند، بهنام نامی حیدر تجاوز کنند و دخترکان نابالغ سیه چشم را بسوزانند.
راستش دلم خیلی برای خودمان میسوزد. سالها یادمان دادند تکبیرت الاحرام را پشت مردمی عمامه به سر بگوییم. نمازهای کودکیمان را به مردمانی بیگناه و عابد اقتدا کنیم غافل از اینکه همین عبا بر دوشان طعم شیرین قدرت و ثروت را که چشیدند خود را مالک و صاحب کوچکترین دهلیزهای ذهنمان کردند. میگویند چه بخوریم، چهطور جشن بگیریم، چه فیلمی ببینیم، چه کتابی بخوانیم، چه مهمانی بگیریم، چه لباسهایی را بپوشیم، چهطور نفس بکشیم و چهطور بمیریم.
کجا رفتند عالمانی که در زمان شاه کوچکترین منکری اتفاق میافتاد کفن پوش بیرون میآمدند ، در حرمها بست مینشستند و عزای عمومی اعلام میکردند…. فربهشدن از پولهای نفت و معدنهای کشور آنچنان بیغیرتشان کرده که در کنج حجره هایشان خزیدهاند. این همه ظلم را میبینند و دم بر نمیآورند.
چه شد؟ آن همه حدیث که به زور در کتابهای درسی به خوردمان دادید. واسالاما که اگر خلخال زن یهودی در مملکت اسلامی دزدیده شود. دم بر نمیآورید که در مملکت قرآنی که ادعایش را دارید چه بر سر دختران و زنان مسلمان میآید. دین مهربانی که میگفتید همین بود. باطوم و شلاق و گلوله….. آزادی که ادعا میکردید به زندانهای سیاه تان ختم میشد.
چهقدر دلم لبخند میخواهد. چهقدر قهقهه بیدغدغه میخواهد، داستان روز مرگیهایم داستان غصه و انتظار شده. انتظار برای روزهایی که دوست داریم از راه برسند روزهای لبخند .
منبع:رادیو کوچه
همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم
صحنه هايی که ثابت ميکند که ما همه خوشحاليم، و ما چقدر به نظام دل بسته ايم. آرامش در کشور موج ميزنه.
جشنواره فیلم بسیج
جشنواره فیلم بسیج:
مستند: درجستجوی ساندیس
جنجالی: یک ساندیس برای دو نفر
ترسناک: ساندیس خور
تخیلی: رانی
عاشقانه: کیک و ساندیس
پلیسی: فرار از انبار ساندیس
ماجرا جویی: ساندیس کجاست؟
اجتماعی: من بسیجی، ۱۵ تا ساندیس دارم
مرموز: دیشب آقا را دیدم با ساندیس
انقلابی: تا جون در تن ماست، ساندیس بر لب ماست - در شهر خبری هست ؟! بله ساندیس میدن
طنز: ساندیس اجباری
مستند: درجستجوی ساندیس
جنجالی: یک ساندیس برای دو نفر
ترسناک: ساندیس خور
تخیلی: رانی
عاشقانه: کیک و ساندیس
پلیسی: فرار از انبار ساندیس
ماجرا جویی: ساندیس کجاست؟
اجتماعی: من بسیجی، ۱۵ تا ساندیس دارم
مرموز: دیشب آقا را دیدم با ساندیس
انقلابی: تا جون در تن ماست، ساندیس بر لب ماست - در شهر خبری هست ؟! بله ساندیس میدن
طنز: ساندیس اجباری
۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه
«پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد»
«پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد»
كافي است دريچهاي بگشاييم به وضع ايران در دو برهه پيش از انقلاب اسلامي و پس از آن:
قبل از انقلاب:
-مردم میدونستن گوشت چه رنگی بود
-قبل از انقلاب شاه بود
-قبل از انقلاب ساندیس نبود
-ارتباط ملت ايران با دولت كاملا قطع بود،قبل از انقلاب مردم نمیتونستن به شاه نامه بدن
-آن زمان بود كه ملت خود را كاملا تنها حس كرده بود، چرا كه شاه و دولتهايش براي تأييد طرحهايشان با دولت آمريكا مشورت ميكردند و از رييسجمهور آمريكا تأييد ميخواستند
بعد از انقلاب:
-گوشت نمیخوریم (چون ضرر داره، گیاه خواری بهتره)
-رهبر داریم (نه شاه)
-ساندیس و ساندیس خورها فراوان
-پلهای ارتباطی بین ما و دولت فراوان،الان ما میتونیم هر نوع نامه عاشقانه و عارضانه ای به محمود بدیم
-این زمان ما تنها نیستیم،آمریکا رو آدم حساب نمیکنیم، دوستانی چون لبنان،آفریقا،چاد،لیبی ، بوسنی و هرزگوین و کلیمانجارو داریم (دلشون بسوزه)
پايان سخن آنكه:
بايد پذيرفت بدترين نعمتي كه انقلاب اسلامي به اين كشور داد، همانا ولايت فقيه بود كه موجب بدبختی،بیزاری و فلاکت مردم ایران شد. پس:
پشتیبان ولایت وقیح باشید تا بدبخت شوید...
كافي است دريچهاي بگشاييم به وضع ايران در دو برهه پيش از انقلاب اسلامي و پس از آن:
قبل از انقلاب:
-مردم میدونستن گوشت چه رنگی بود
-قبل از انقلاب شاه بود
-قبل از انقلاب ساندیس نبود
-ارتباط ملت ايران با دولت كاملا قطع بود،قبل از انقلاب مردم نمیتونستن به شاه نامه بدن
-آن زمان بود كه ملت خود را كاملا تنها حس كرده بود، چرا كه شاه و دولتهايش براي تأييد طرحهايشان با دولت آمريكا مشورت ميكردند و از رييسجمهور آمريكا تأييد ميخواستند
بعد از انقلاب:
-گوشت نمیخوریم (چون ضرر داره، گیاه خواری بهتره)
-رهبر داریم (نه شاه)
-ساندیس و ساندیس خورها فراوان
-پلهای ارتباطی بین ما و دولت فراوان،الان ما میتونیم هر نوع نامه عاشقانه و عارضانه ای به محمود بدیم
-این زمان ما تنها نیستیم،آمریکا رو آدم حساب نمیکنیم، دوستانی چون لبنان،آفریقا،چاد،لیبی ، بوسنی و هرزگوین و کلیمانجارو داریم (دلشون بسوزه)
پايان سخن آنكه:
بايد پذيرفت بدترين نعمتي كه انقلاب اسلامي به اين كشور داد، همانا ولايت فقيه بود كه موجب بدبختی،بیزاری و فلاکت مردم ایران شد. پس:
پشتیبان ولایت وقیح باشید تا بدبخت شوید...
عامل فتنه
آقا یه چیزی
یه کم فکر کنین
میگن عامل فتنه موسوی و کروبی هستن
میگما من تا اونجا که یادمه و سنم قد میده در طول این 30 سال انقلاب قبل از احمدی نژاد این اعتراضات و این نا آرامی ها نبود، مردم خیلی ناراضی نبودن و اگر هم بودن انقدر زیاد نبود، زندگیشونو میکردن...
ولی از وقتی این محمود اومد خودی نشون بده و بگه منم آره ... .
نتیجه: عامل فتنه محموده.
من میگم کار اینا ملانصرالدینیه،مستربینیه،پت و مت بازیه...
آقا از اونور میان کروبی و موسوی رو کاندید اعلام میکنن، از اونور میان... .
از اونور میان با کسانی چون موسوی و کروبی انقلاب میکنن،باز از اونور میان... .
میگفتن یکی پیش بینی کرده بود که یه روزی این انقلاب اسلامی از درون پاشیده میشه، فکر کنم همینه... .
یه کم فکر کنین
میگن عامل فتنه موسوی و کروبی هستن
میگما من تا اونجا که یادمه و سنم قد میده در طول این 30 سال انقلاب قبل از احمدی نژاد این اعتراضات و این نا آرامی ها نبود، مردم خیلی ناراضی نبودن و اگر هم بودن انقدر زیاد نبود، زندگیشونو میکردن...
ولی از وقتی این محمود اومد خودی نشون بده و بگه منم آره ... .
نتیجه: عامل فتنه محموده.
من میگم کار اینا ملانصرالدینیه،مستربینیه،پت و مت بازیه...
آقا از اونور میان کروبی و موسوی رو کاندید اعلام میکنن، از اونور میان... .
از اونور میان با کسانی چون موسوی و کروبی انقلاب میکنن،باز از اونور میان... .
میگفتن یکی پیش بینی کرده بود که یه روزی این انقلاب اسلامی از درون پاشیده میشه، فکر کنم همینه... .
خداوندا (شعری زیبا و تامل برانگیز از کارو)
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت !
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمه ی نانی
غرورت را به زیر پای نا مردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوندا
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده ودل خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوندا
اگر در ظهرگرماگیر تابستان
تن خود را به زیر سایه ی دیواری بسپاری
لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف ترکاخ های مرمرین بینی
واعصابت برای سکه ای این سو و آن سودر روان باشد
و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت ر!
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود یک فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمی کردی
یکی را همچون من بدبخت
یکی را بی دلیل آقا نمی کردی
جهانی را چنین غوغا نمی کردی
دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد
دگر آهم نمی گیرد
دگر این سازها شادم نمی سازد
دگر از فرط می نوشی می هم مستی نمی بخشد
دگر در جام چشمم باده شادی نمی رقصد
نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید
نه سنگ سینه ی غم چنگ صدها ناله می کوبد0
اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد
برای نا مرادی های دل باشد
خدایا گنبد صیاد یعنی چه ؟
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه ؟
اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟
به حدی درد تنهایی دلم را رنج می دارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست ؟!
شما ای مولیانی که می گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید تا بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟
چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمی گوید
چرا او این چنین کور و کر و لال است
و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی
و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش
کنون از دست داده آن صفتها را
چرا در پرده می گویم
خدا هرگز نمی باشد
من امشب ناله نی را خدا دانم
من امشب ساغر می را خدا دانم
خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ می باشد
خدای من شراب خون رنگ می باشد
مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد
خدا هیچ است0
خدا پوچ است0
خدا جسمی است بی معنی
خدا یک لفظ شیرین است
خدا رویایی رنگین است
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
و گنجشک از لبان شهوت آلوده ی زنبق بوسه می گیرد
من اما سرد و خاموشم!
من اما در سکوت خلوتت آهسته می گریم
اگر حق است زدم زیر خدایی !!!
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم
خداوندا
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه؟!
چرا من روسیه باشم؟
چرا قلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟
خداوندا
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی
تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نامردان به از مردان
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند
خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی
کردولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد برادر شبانگاهان مستانه از
آغوش خواهر کام میگیرد نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد قدم ها در بستر فحشا
می لغزد
پس...قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم !
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت !
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمه ی نانی
غرورت را به زیر پای نا مردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوندا
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده ودل خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوندا
اگر در ظهرگرماگیر تابستان
تن خود را به زیر سایه ی دیواری بسپاری
لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف ترکاخ های مرمرین بینی
واعصابت برای سکه ای این سو و آن سودر روان باشد
و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت ر!
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود یک فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمی کردی
یکی را همچون من بدبخت
یکی را بی دلیل آقا نمی کردی
جهانی را چنین غوغا نمی کردی
دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد
دگر آهم نمی گیرد
دگر این سازها شادم نمی سازد
دگر از فرط می نوشی می هم مستی نمی بخشد
دگر در جام چشمم باده شادی نمی رقصد
نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید
نه سنگ سینه ی غم چنگ صدها ناله می کوبد0
اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد
برای نا مرادی های دل باشد
خدایا گنبد صیاد یعنی چه ؟
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه ؟
اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟
به حدی درد تنهایی دلم را رنج می دارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست ؟!
شما ای مولیانی که می گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید تا بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟
چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمی گوید
چرا او این چنین کور و کر و لال است
و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی
و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش
کنون از دست داده آن صفتها را
چرا در پرده می گویم
خدا هرگز نمی باشد
من امشب ناله نی را خدا دانم
من امشب ساغر می را خدا دانم
خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ می باشد
خدای من شراب خون رنگ می باشد
مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد
خدا هیچ است0
خدا پوچ است0
خدا جسمی است بی معنی
خدا یک لفظ شیرین است
خدا رویایی رنگین است
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
و گنجشک از لبان شهوت آلوده ی زنبق بوسه می گیرد
من اما سرد و خاموشم!
من اما در سکوت خلوتت آهسته می گریم
اگر حق است زدم زیر خدایی !!!
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم
خداوندا
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه؟!
چرا من روسیه باشم؟
چرا قلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟
خداوندا
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی
تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نامردان به از مردان
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند
خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی
کردولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد برادر شبانگاهان مستانه از
آغوش خواهر کام میگیرد نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد قدم ها در بستر فحشا
می لغزد
پس...قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم !
----------------------
شعری زیبا و تامل برانگیز از" کارو"
------------------------
مملکته داریم؟!
یه چی تک گزینهای گذاشتن، بعد نتایجش رو هم زدن: ۱۰۰ درصد موافق! حالا شما هی بگین ما فرار مغزها داریم؛ مملکته داریم؟
----------------------
طرف از خونهش نمیتونه بياد بيرون، تمام ارتباطاتش هم تحت كنترله اونوقت میگن با سیا و موسا و جاسم در ارتباط بوده؛ مملكته داريم؟
---------------------
دیدن اخبار ایران مثل نگاه کردن توی آینهست: دست چپت رو راست نشون میده و دست راستت رو چپ! مملکته داریم؟
--------------------
--------------------
فامیلای خارج از کشورمون زنگ میزنن، ازشون میپرسیم خب ایران چه خبر؟ مملکته داریم؟
-------------------
منبع: مملکته داریم؟
فیلتر
خیلی متاسفم
برای نهاد فیلترینگ
خیلی متاسفم
تا کجا
تا کی؟
فیلتر کردن
خاموش کردن
تا کی این خفقان؟؟؟!!!
آقا من فکر میکنم این فیلترینگ در روز چندتا سایت و وبلاگو برمیداره و میکشه و کیلویی فیلترشون میکنه...
آخه میدونی بعضی مواقع خودشون نمیدونن چی رو فیلتر کردن بعد گندش در میاد...
متاسفانه وبلاگ من و تمامی بلاگرها هم تو این کیسه شون رفت.
یکی نیست به اینا بگه بابا فکر و ذهن مردم رو چیکار میکنین؟ اونا رو که نمیشه فیلتر کرد... .
برای نهاد فیلترینگ
خیلی متاسفم
تا کجا
تا کی؟
فیلتر کردن
خاموش کردن
تا کی این خفقان؟؟؟!!!
آقا من فکر میکنم این فیلترینگ در روز چندتا سایت و وبلاگو برمیداره و میکشه و کیلویی فیلترشون میکنه...
آخه میدونی بعضی مواقع خودشون نمیدونن چی رو فیلتر کردن بعد گندش در میاد...
متاسفانه وبلاگ من و تمامی بلاگرها هم تو این کیسه شون رفت.
یکی نیست به اینا بگه بابا فکر و ذهن مردم رو چیکار میکنین؟ اونا رو که نمیشه فیلتر کرد... .
یار شو،همراه شو ای عزیز
چه بخواهی ، چه نخواهی من حضورم جاریست
شعله ی عشق وجودم کم فروغ و فانیست
زندگی با همه ی زشتی و زیبایی خود اجباریست
زین سبب باید زیست ، زین سبب باید مرد
لحظه ی سوختن مزرعه هاست
وقت آتش زدن باورهاست
باور اینکه وطن تحت لوای علوی است
که زهی خیال باطل ، علویت بس شعاری الکی است
خسته ام ، خسته از این ولایت و حکومت و هرچه که هست
پای ماندن ، شوق رفتن را گرفتند هموطن
عزت من ، شرف من را ربودند هموطن
چوب تاراج زدند بر وطنم
آن چماقدارانِ بی اصل و نسب
آن بسیجیِ کثیفِ بی خرد
من به پا خواهم خواست و تکان خواهم داد
همه ی ایران را با خروش سبزم
گر تو خواهی یار شو، گر تو خواهی یار شو
شعله ی عشق وجودم کم فروغ و فانیست
زندگی با همه ی زشتی و زیبایی خود اجباریست
زین سبب باید زیست ، زین سبب باید مرد
لحظه ی سوختن مزرعه هاست
وقت آتش زدن باورهاست
باور اینکه وطن تحت لوای علوی است
که زهی خیال باطل ، علویت بس شعاری الکی است
خسته ام ، خسته از این ولایت و حکومت و هرچه که هست
پای ماندن ، شوق رفتن را گرفتند هموطن
عزت من ، شرف من را ربودند هموطن
چوب تاراج زدند بر وطنم
آن چماقدارانِ بی اصل و نسب
آن بسیجیِ کثیفِ بی خرد
من به پا خواهم خواست و تکان خواهم داد
همه ی ایران را با خروش سبزم
گر تو خواهی یار شو، گر تو خواهی یار شو
اشتراک در:
پستها (Atom)