۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

اختلاف سپاه با رهبر ایران درباره برگزاری جشن‌های نوروزی

فرماندهان سپاه پاسداران در استان فارس در حالی با برگزاری جشن‌های نوروزی در شیراز مخالفت کرده‌اند که آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه پیشین شیراز گفته است رهبر جمهوری اسلامی ایران برگزاری جشن‌های نوروزی را تأیید کرده است.

تارنمای «جشن جهانی نوروز» که به دفتر رئیس‌جمهور ایران وابسته است، روز گذشته به نقل از آیت‌الله حائری شیرازی گزارش داد: «وقتی که رهبر معظم انقلاب جشن‌های نوروزی را مورد تفقد و عنایت خود قرار می‌دهند، سخنان حاشیه‌ای که پیرامون این موضوع مطرح می‌شود، موضوعیت ندارد.»

وی افزوده: «برگزاری جشن‌های نوروز توسط دولت عدالت‌محور و در راستای جهانی شدن مکتب اسلامی کشورمان در جهان، می‌تواند ثمرات بسیار مثبت و تعیین کننده‌ای داشته باشد.»

جشن نوروز قرار است اوايل فروردين ۱۳۹۰ با حضور سران برخی از کشورها در تهران و شيراز برگزار شود.

اما سرتيپ غلام‌حسين غيب‌پرور، فرمانده سپاه فجر استان فارس، برگزاری جشن‌‌‌‌‌‌‌ نوروز و جشنواره موسيقی را در شيراز، ادامه جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی توصيف کرده است.

اشاره فرمانده سپاه فارس به جشن فرهنگ و هنر است که در دوران محمدرضا پهلوی، آخرين شاه ايران در محوطه باستانی تخت‌جمشيد در نزديکی شيراز برگزار می‌شد.

به گزارش خبرگزاری فارس، فرمانده سپاه استان فارس در جمع خبرنگاران در شيراز گفت که از برگزاری جشنواره موسيقی در شيراز «احساس خطر» می‌کند.

سرتيپ غيب‌پرور از نمايندگان فارس در مجلس شورای اسلامی خواست تا جلوی برگزاری اين جشن‌ها را بگيرند.

وی خطاب به مقامات محلی فارس که قصد برگزاری جشن نوروز را در شيراز دارند، گفت: «شما به جای اينکه در ابتدای سال نو، مردم را به شهيدان و آرمان‌های اين مردان خدايی نزديک کنيد، آن‌ها را به سمت جشن‌های ملی مردمی می‌بريد.»

همچنين ابراهيم عباسی، مشاور فرهنگی سپاه پاسداران استان فارس در يک نشست خبری ديگر گفته است: «به‎يقين اجازه نمی‌دهيم که خاطره سياه جشن‌های ۲۵۰۰ ساله نظام طاغوت در فارس دوباره تکرار شود.»

وی افزوده: «برخی افراد با رفتارهای مرموز، سعی دارند چهره شهر مقدس شيراز را که مقام معظم رهبری به عنوان سومين حرم اهل بيت معرفی کردند تا جايگاه معنوی اين شهر را به آن برگردانند، مخدوش کنند.»

حرم سوم اهلبيت، به توصيف آيت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران از شهر شيراز و حرم شاهچراغ اشاره دارد. مقامات رسمی ايران از مشهد که آرمگاه «امام رضا» و قم که «آرمگاه حضرت معصومه» است، به عنوان حرم‌های اول و دوم اهلبيت نام می‌برند.

در همين حال تشکل‌های دانشجويی فارس طی بيانيه‌ای هشدار داده‌اند در صورت برگزاری جشن نوروز در شيراز، «کفن‌پوشان با مهاجمان فرهنگی مقابله می‌کنند.»

خبرگزاری فارس که اين خبر را منتشر کرده، نام تشکل‌های دانشجويی امضاکننده اين بيانيه را اعلام نکرده است.

چند روز پيش نيز آيت‌الله اسدالله ايمانی، امام جمعه شيراز در خطبه‌های نماز جمعه اين شهر گفت: «علم کردن (افراشتن) تخت‌جمشيد و پاسارگاد و حافظيه در مقابل حرم سوم اهلبيت، جنايت و خيانت است.»

هفته گذشته نیز جامعه روحانيت مبارز شيراز از تشکل‌های اصولگرا طی نامه‌ای به محمود احمدی‌نژاد، رئيس‌جمهور ايران خواهان لغو جشن نوروز در شيراز شد.

با این حال روح‌الله احمدزاده، استاندار فارس، خواهان «ارج گذاشتن به آيين پاک نوروز» شده است.

وی گفته است: «اکنون يک فرصت طلايی پيش رو داريم تا برای جهان‌شمول کردن ايران و نوروز، آستين همت بالا بزنيم و لذا کم رنگ کردن اين مسأله فرهنگی و اسلامی اصلاً به صلاح نيست...نبايد مسائل ديگر را به نوروز نسبت داد و جشن‌های مربوط به آن را کم‌رنگ کرد.»

همچنین احمد توکلی، نماینده مجلس ایران نیز با ارسال نامه‌ای به محمود احمدی‌نژاد، خواهان لغو جشن نوروز در تهران شده است.

در روزهای اخیر موج مخالفت چهره‌های اصولگرا با برگزاری جشن نوروز در تهران و شیراز افزایش یافته اما با این حال، دفتر رئیس‌جمهور ایران با راه‌اندازی تارنمای «جشن جهانی نوروز» از برگزاری این جشن خبر داده است.

واکنش رهبر ایران به پیام نوروزی اوباما

رهبر جمهوری اسلامی ايران به پيام نوروزی رئيس‌جمهور آمريکا واکنش نشان داد.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، آيت‌الله علی خامنه‌ای، بعدازظهر امروز دوشنبه اول فرودين ۱۳۹۰ در مشهد گفت: «اوباما گفته است مردمی که در ميدان آزادی جمع شدند شبيبه مردم مصر در ميدان تحرير هستند. بله مردمی که در ميدان آزادی هر سال ۲۲ بهمن جمع می شوند شبيه آن‌ها هستند، چون شعار مرگ بر آمريکا سر می‌دهند.»

اشاره رهبر ايران به ۲۲ بهمن، سال‌روز پيروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ است. هر سال در اين روز از طرف نهادهای حکومتی راهپيمایی برگزار می‌شود.

باراک اوباما، رئيس‌جمهور آمريکا شامگاه گذشته در پيام نوروزی گفته بود همان نيروهای اميدی که ميدان تحرير (مصر) را درنورديدند در ژوئن ۲۰۰۹ در ميدان آزادی (تهران) ديده شدند.
اين بخش از سخنان اوباما به تجمع ميليونی معترضان مصری در بهمن ٨٩ در ميدان تحرير اين کشور که منجر به کناره‌گيری حسنی مبارک از رياست‌جمهوری مصر شد، اشاره دارد. در ژوئن ۲۰۰۹ (۲۵ خرداد ۸۸) نيز معترضان به نتيجه انتخابات بحث‌برانگيز رياست‌جمهوری ايران در سال ۸۸، در ميدان آزادی تهران تجمع ميليونی برگزار کردند. شمار حاضران در اين تجمع بين يک تا سه ميليون نفر برآورد شده است.

رئيس‌جمهور آمريکا همچنین خطاب به مردم ايران گفت: «آينده ايران با ترس شکل نخواهد گرفت.»
باراک اوباما در يک پيام ويدئويی افزود: «آيندۀ ايران متعلق به جوانان است، جوانانی که سرنوشت خود را تعيين می‌کنند.»
اين سومين پيام نوروزی اوباما از هنگام انتخاب شدن به عنوان رئيس‌جمهور آمريکا، خطاب به مردم و رهبران ايران و کسانی است که نوروز را جشن می‌گيرند.

علی خامنه‌ای در بخش ديگری از سخنانش به علنی شدن اختلافات مقامات حکومتی شديداً انتقاد کرد.
وی گفت: «مسئولان اگر از همديگر گلايه دارند که گاهی ممکن است اين گلايه‌ها به حق هم باشد، سعی کنند اين گلايه‌ها را در معرض افکار عمومی مطرح نکنند، چرا که اين کار ضربه به اتحاد ملی است و من به مسئولان کشور به طور جد در اين زمينه تذکر و هشدار می‌دهم.»

رهبر ایران افزود: «ممکن است گلايه‌هايی که به وجود می‌آيد‌ به حق هم باشد، اما نبايد آن را در عرصه افکار عمومی بياورند و ذهن و دل مردم را ناراحت و آن‌ها را مأيوس کنند بلکه بايد بين خودشان موضوعات را حل کنند.»

آیت‌الله خامنه‌ای از مسئولان ایران خواسته تا مشکلات را از طریق گفت‌وگو حل کنند.

رهبر ايران به فرد خاصی اشاره نکرده است اما در چند سال گذشته، دولت و مجلس انتقادهای تندی عليه يکديگر مطرح کرده‌اند.

هاشمی رفسنجانی: اختلافات داخلی جدی است

اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس‌ مجمع تشخيص مصلحت نظام در سخنانش به مناسبت عيدنوروز گفته است اختلافات داخلی «جدی» شده است.

تارنمای رسمی هاشمی رفسنجانی به نقل از وی افزود: «دشمنانی که حقيقتاً در کمين ما هستند، متأسفانه از کم و کيف اختلافات داخلی و علل آن آگاهی دارند. برايشان روشن است که اختلافات جدی شده و محدود به اصولگرايان و اصلاح‌طلبان نيست. متأسفانه خوشه‌ها و شاخه‌های ديگر هم سر بر آوردند.»

هاشمی رفسنجانی، نياز کنونی جامعه ايران را «وحدت» اعلام کرده و از مسئولان خواسته تا به انتقادها گوش کنند و اگر انتقادی وارد است، آن را بپذيرند و خود را اصلاح کنند.

ظاهراً اشاره رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام به موج انتقادها عليه حکومت ايران در دو سال گذشته است.

هاشمی رفسنجانی در دو سال گذشته چندين بار نارضايتی خود را از «نقض آزادی بيان و آزادی مطبوعات» و «بازداشت‌ مخالفان» ابراز کرده است.

وی افزوده: «سياسيون بايد خيلی منطقی با برنامه‌های خود و افکار جامعه برخورد کنند. گروه‌ها بايد منتقدانه و براساس منافع ملی و اسلامی کار کنند و رسانه‌ها بايد صادق باشند و مروج دروغ نشوند. بايد با نگاه عميق خود، مواظب عوارض مثبت و منفی نوشته‌های خود در جامعه و برای مردم باشند.»

هاشمی رفسنجانی همچنين ابراز اميدواری کرده که ايران ديگر شاهد «حوادث تلخ دو سال گذشته» نباشد.

اشاره هاشمی رفسنجانی به حوادث پس از دهمين دوره انتخابات بحث‌برانگیز رياست‌جمهوری ايران است که ده‌ها کشته و صدها زندانی به دنبال داشت.

وی افزوده: «واقعاً مسائل اخلاقی ما کمی آسيب ديده و متأسفانه رواج شيوه‌های مذموم مانند دروغ، تهمت، ادعاهای بی‌خود، وعده‌های غيرممکن، اتلاف مال، رفتار و گفتار برخلاف عقل، صفا و صميميت فردی و اعتماد عمومی را مخدوش می‌کند.»

منتقدان می‌گویند که دولت کنونی ایران «دروغ‌گو» است و به مردم «وعده‌های ناشدنی» می‌دهد. محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران نیز در چند سال گذشته از سوی منتقدان به «ابراز سخنان نسنجیده و برخلاف مصالح ایران» متهم شده است.

هاشمی رفسنجانی همچنین گفته: «متأسفانه مشکلات خانوادگی در جامعه پيش آمده، طلاق زياد و ازدواج سخت شده که همه اين مسائل برای جامعه خوره است که از درون يک جامعه را پوچ می‌کند.»

نهادهای رسمی ايران می‌گويند که آمار طلاق در ايران هشت برابر آمار طلاق در کشورهای توسعه‌يافته است.

خبرگزاری مهر آبان ۸۹ گزارش داد: «آخرين آمارهای سازمان ثبت احوال کشور نشان می‌دهد که در شش ماه نخست سال ٨٩ در هر شبانه روز به‌طور متوسط ۳۵۴ طلاق ثبت شده است که نشان از افزايش چشمگير اين واقعه در کشور دارد.»

بنا بر این گزارش «پس از استان تهران که بيش‌ترين طلاق را در کشور به خود اختصاص داده، استان خراسان رضوی با شش هزار و ۶۸۵، اصفهان با سه هزار و ۹۰۷ مورد و فارس با سه هزار و ۶۸۵ طلاق به ترتيب بيش‌ترين ميزان طلاق را بين استان‌های کل کشور دارند.»

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

سال نو مبارک

سال نو را اینطور تبریک بگوییم، اگر ایرانی هستیم:

آغاز سال 2570 خجسته و شادباش باد.

مبدا گاهشماری ایران تاج گذاری کوروش کبیر میباشد.

پیام نوروزی اوباما: جوانان ایران، آینده را رقم خواهند زد

رئیس جمهوری آمریکا در پیامی نوروزی خطاب به مردم ایران گفته است که حکومت ایران نخواهد توانست با ایجاد رعب و سرکوب مخالفان، آینده را شکل دهد و به ایرانیان اطمینان داد که "هرچند ممکن است زمانه تیره و تار به نظر برسد" او با آنها خواهد بود.

باراک اوباما در این پیام ویدئویی که کاخ سفید بعد از ظهر یکشنبه به وقت واشنگتن منتشر کرد این عید را به همه کسانی که آن را در آمریکا و باقی جهان جشن می گیرند تبریک گفت.
این سومین پیام نوروزی آقای اوباما است.
آقای اوباما برخلاف دو سال گذشته این بار فقط خطاب به مردم ایران و درباره آرزوهای دموکراتیک آنها سخن گفت.
او در پیام 2009 گفته بود که می خواهد "به طور روشن" با رهبران ایران سخن بگوید و در سال 2010 نیز از فرصت های از دست رفته برای بهبود روابط میان دو کشور سخن گفته بود.
رئیس جمهور آمریکا بخش اعظم پیام تازه خود را به بحران سیاسی ایران پرداخت که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 این کشور را در خود فروبرد.
آقای اوباما ابراز اطمینان کرد که معترضان ایرانی در نهایت موفق به پاسخگو کردن حکومت خواهند شد.
آقای اوباما با اشاره به تحولات اخیر خاور میانه گفت: "همان نیروهای امید که میدان تحریر (قاهره) را در بر گرفت، در ژوئن سال 2009 در میدان آزادی (تهران) مشاهده شده بود."
او با اشاره به گزینه هایی که دولت برای رفتار با معترضان دارد گفت: "تا این جا، واکنش دولت ایران به گونه ای بوده است که نشان می دهد خیلی بیشتر نگران حفظ قدرت خویش است تا احترام گذاشتن به حقوق مردم ایران."
او افزود: "برای تقریبا دو سال، عملیات ارعاب و نقض حقوق جوانان و پیرها؛ مردان و زنان؛ غنی و فقیر در جریان بوده است - مردم ایران سرکوب شده اند. صدها زندانی عقیدتی در زندان هستند. بیگناهان ناپدید شده اند. روزنامه نگاران به سکوت واداشته شده اند. زنان شکنجه شده اند. کودکان به اعدام محکوم شده اند."
او گفت: "جهان با نگرانی این اقدامات غیرمنصفانه را نظاره کرده است. زندانی شدن نسرین ستوده به خاطر دفاع از حقوق بشر؛ زندانی شدن جعفر پناهی و محروم شدن او از فیلمسازی؛ به زندان افتادن عبدالرضا تاجیک به خاطر کار روزنامه نگاری؛ تنبیه شدن جامعه بهائی و مسلمانان صوفی به خاطر ایمان دینی شان؛ و صدور حکم اعدام برای محمد ولیان، دانشجو، به خاطر انداختن سه سنگ را دیده ایم."
آقای اوباما افزود: "این گزینه ها نه نشان دهنده قدرت بلکه رعب است. چون خیلی گویاست وقتی دولتی چنان از شهروندان خود می ترسد که حتی اجازه آزادی دسترسی به اطلاعات یا برقراری ارتباط با یکدیگر را به آنها نمی دهد. اما رعب آینده ایران را رقم نخواهد زد. آینده ایران متعلق به جوانان است - جوانان سرنوشت خود را رقم خواهند زد."
رئیس جمهوری آمریکا گفت که بیش از 60 درصد مردم ایران پس از 1979 به دنیا آمده اند و گفت ایرانیان اسیر زنجیرهای گذشته نیستند.
او گفت: "در عوض شما - جوانان ایران - در درون خود هم حامل عظمت تمدن ایرانی، و هم توان شکل دادن به کشوری هستید که به آرزوهای شما پاسخگوست. استعداد، امید، و گزینه های شما آینده ایران را شکل خواهد داد و به روشن شدن جهان کمک خواهد کرد. و هرچند ممکن زمانه تیره و تار به نظر برسد، می خواهم بدانید که با شما هستم."
او در بخش پایانی پیامش ترجمه انگلیسی این شعر سیمین بهبهانی را خواند:
اگر چه پیرم، ولی هنوز
مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز می‌كنم
کنار نوباوگان خویش
حدیث "حب الوطن" زشوق
بدان روش ساز می‌كنم
كه جان شود هر كلام دل
چو برگشایم دهان خویش

آقای اوباما پیام خود را این گونه به پایان برد: "باشد که این فصل، جوانی دوباره ای برای همه ایرانیان به ارمغان آورد. زمانی که در آن فصل نو زاینده زندگی دوباره ای است. از شما سپاسگزارم و عید شما مبارک."
هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا نیز با صدور بیانیه ای بمناسبت نوروز با اشاره به حوادث اخیر در خاورمیانه از "ابراز صلح آمیز حقوق بشر" تمجید کرد.
خانم کلینتون گفت که آمریکا و جهانیان پذیرای "فرصتها" و "ارزش های" نوروز هستند.
در پی انتخابات سال 1388 در ایران میرحسین موسوی و مهدی کروبی نامزدهای اصلاح طلبان دولت را متهم به تقلب و بیرون کشیدن نام محمود احمدی نژاد به طول غیرعادلانه از صندوق رای کردند؛ اتهامی که حکومت ایران رد کرده است.
طی یک هفته پس از انتخابات معترضان با شعار "رای من کجاست" چند تظاهرات بزرگ در شهرهای ایران برگزار کردند اما پس از آن حکومت برخورد شدیدی را با معترضان شروع کرد. در این برخوردها ده ها نفر کشته و تعداد زیادی زندانی شده اند.
اعتراضات در این کشور از 25 بهمن به این سو بار دیگر در مواردی شکل خیابانی به خود گرفته است اما حکومت ایران با استقرار گسترده نیروهای امنیتی سعی در جلوگیری از تظاهرات مخالفان کرده است.
دولت ایران آمریکا را متهم به دخالت در امور داخلی خود می کند و مخالفان را متهم می کند که از آمریکا و برخی دیگر از قدرت های خارجی الهام می گیرند.

شكست انحصار رسانه‌ای در ایران و تعميق دوگانگی ميان خانه و خيابان

مهم‌ترین رویداد ایران در سال ۱۳۸۹ چه بوده است؟ بزرگ‌ترین و مهم‌ترین رویداد برای یک جامعه یا کشور یا حتی سازمان و گروه و فرد، چگونه تعیین می‌شود؟‌گاه ممکن است که یک رویداد به طور آشکاری از سایر موارد مهم‌تر جلوه کند و نسبت به اهمیت آن نیز اتفاق نظر وجود داشته باشد.

برای نمونه اگر از مردم مصر و تونس پرسیده شود که مهم‌ترین رویداد در یک سال اخیر کشورشان چه بوده است، حتماً به تغییرات سیاسی اخیر اشاره خواهند کرد، ولی پاسخ به چنین پرسشی در جوامع دیگر ممکن است با اتفاق نظر همراه نباشد و برحسب اینکه پاسخگو در چه وضعیتی قرار داشته باشد و یا از چه زاویه‌ای به جامعه نگاه می‌کند، پاسخ او متفاوت از دیگران است.

رویداد‌ها ممکن است دفعتاً و در زمان معینی رخ دهند، مثل سونامی و زلزله ویرانگر اخیر در ژاپن، ولی ممکن است که زمان مشخصی را برای رویداد نتوان ذکر کرد، و بجای یک اتفاق مشخص با یک روند و فرآیند مواجه باشیم. رویداد‌ها از جهت دیگری هم با یکدیگر فرق دارند، برخی از آن‌ها تأثیرات مستقیم و فوری دارند، و برخی دیگر تأثیرات آهسته و گسترده‌ای از خود بجا می‌گذارند.
با این توضیحات مقدماتی، از نظر من مهم‌ترین رویداد سال ۱۳۸۹ در ایران، شکست و پایان انحصار رسانه‌ای در ایران است. شاید دیگران اتفاقات سیاسی یک ماه اخیر یا اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها را مهم‌ترین رویداد بدانند، که هرکدام در جای خود اهمیت زیادی دارند، ولی به گمان من تداوم توسعه رسانه‌ای و دسترسی مردم به سایر رسانه‌های تصویری و اینترنت و تثبیت نسبی این پدیده و از آن مهم‌تر عادت مردم به چنین واقعیتی، مهم‌ترین تحول یا تغییری است که در سال ۱۳۸۹ در جامعه ایران شاهدش بوده‌ایم.
این اتفاق، نه تنها موازنه را در اطلاع‌رسانی و سیاست دچار تغییر فاحش نموده، بلکه در سایر حوزه‌ها بویژه تأثیرگذاری اجتماعی و فرهنگی نیز دارای اثرات گسترده‌ای است، گستره این تأثیرگذاری به یک علت روشن بیش از حد پیش‌بینی‌ها خواهد بود، و علت آن نیز،‌‌ همان وجود و تداوم انحصار رسانه‌ای طی چند دهه گذشته است. زیرا هر جامعه‌ای که با انحصار رسانه‌ای شدیدتری مواجه باشد، هنگام شکسته شدن این انحصار و دستیابی به رسانه‌های جدید، دچار تغییرات و تاثیر پذیری بیشتری می‌شود تا جامعه‌ای که دچار انحصار رسانه‌ای نیست، و به رسانه‌های جدید دیگر دسترسی پیدا می‌کند. حتی ممکن است پس از دستیابی به رسانه جدید، مردم نسبت به رسانه انحصاری پیشین حساسیت منفی نشان دهند و با آن قطع ارتباط کنند، و این آغاز بحران خواهد بود.

در حال حاضر شکست انحصار رسانه‌ای در ایران همراه با چند ویژگی مهم است. اول اینکه اگر شبکه‌های لس‌آنجلسی سابق مبتذل و در نقش بوق (و نه رسانه) بودند و موجب استهزای آن‌ها از سوی بیننده می‌شدند و به وسیله افرادی اداره می‌گردیدند که تقریباً هیچ‌شناختی از جامعه ایران و کارکرد و نقش رسانه نداشتند، شبکه‌های جدید تلویزیونی؛ بسیار حرفه‌ای و به صورت رسانه و اثرگذار عمل می‌کنند.
دوم اینکه؛ دست‌اندرکاران و مجریان این رسانه‌ها در سال‌های اخیر از کشور رفته و سابقه رسانه‌ای داشته‌اند و با فضای عمومی ایران آشنا هستند.
سوم اینکه اگر رسانه‌های قبلی، می‌کوشیدند که انحصار سیاسی رسانه‌های داخل را تهدید کرده و بشکنند، رسانه‌های فعلی تمامی حوزه‌ها از جمله؛ هنر، ادبیات، سیاست و سرگرمی و اجتماع را پوشش می‌دهند و شکسته شدن انحصار رسانه‌ای همه‌جانبه است.
چهارم اینکه، شکست انحصار رسانه‌ای فعلی، برخلاف گذشته که محدود به مناطق مرفه‌نشین شهری می‌شد، تمامی کشور را دربرگرفته است، به طوری که روستا‌ها نیز از رسانه‌های جدید استفاده می‌کنند و مقابله فیزیکی و سخت‌افزاری با این حد از توسعه رسانه‌های جدید تقریباً غیر ممکن شده است.
اگر با از میان رفتن انحصار رسانه‌ای برخورد مناسبی شود، به طور طبیعی این پدیده به نفع جامعه است، زیرا رسانه‌ها در رقابتی سازنده قرار می‌گیرند و امکان بیشتری را برای مخاطبان جهت انتخاب فراهم می‌نمایند، ولی مشکل اینجاست که رسانه‌های انحصاری پیشین، آمادگی ندارند که وارد چنین رقابتی شوند. آن‌ها با اصرار بر به رسمیت نشناختن رسانه‌های دیگر، خود را بی‌نیاز از ورود به عرصه این رقابت می‌دانند، در نتیجه بر ادامه سیاست‌های پیشین خود اصرار می‌ورزند و همین مسأله موجب کاهش بیش از پیش اعتبار و ریزش بیشتر مخاطبان این رسانه می‌شود و از این راه ناخواسته به تقویت رسانه‌های مخالفان کمک می‌کنند.
اهمیت وضعیت موجود رسانه‌ای در این است که در شرایط کنونی جامعه ایران، نقش نهادهای اجتماعی‌کننده از قبیل نهاد دین، آموزش و پرورش و خانواده و... بسیار کم‌رنگ شده است، و بخش اصلی این وظیفه برعهده نهاد رسانه قرار گرفته است، نهادی که با آمدن اینترنت و ماهواره و گسترش وسایل استفاده از این امکانات، از انحصار پیشین خارج شده است، و در حال حاضر از هر جهت از رسانه‌های انحصاری قبلی پیشی گرفته‌اند و سهم اصلی را در اطلاع‌رسانی، تحلیل، و تولید و انتقال ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی به مردم ایران را عهده‌دار هستند.
ادامه این وضع موجب افزایش شکاف‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی موجود خواهد شد و دوگانگی فرهنگی مردم را تشدید می‌کند. دوگانگی میان خانه و خیابان و میان آموزش رسمی و غیر رسمی؛ و به لحاظ روان‌شناسی موجب شکل‌گیری شخصیت‌های نامتعادل در میان مردم خواهد شد و دوگانگی شخصیتی را گسترش می‌دهد.
مشکلی که مقامات رسمی با آن مواجه‌اند این است که برخورد فیزیکی و سخت‌افزاری از قبیل برداشتن دیش‌های ماهواره یا پارازیت انداختن و بستن سایت‌های اینترنتی و کاهش سرعت اینترنت و امثال این‌ها، نه تنها مسأله را حل نمی‌کند، بلکه موجب عصبانیت بیشتر مخاطبان می‌شود، و مطابق قاعده "الناس حریص علی ما منعه" مردم را نسبت به آنچه که از آن منع می‌کنند، حریص‌تر می‌کند، به طوری که از روی لجبازی هم که شده این اقدامات را با هر هزینه‌ای که باشد خنثی می‌کنند.
نکته‌ای که مقامات مسئول توجه نمی‌کنند این است که با این اقدامات خود، قدرت انتخاب درست از مردم گرفته می‌شود، به این معنا که اگر رقابتی معقول میان رسانه‌های داخلی و فرامرزی وجود می‌داشت، شاید بخشی از مردم، حداقل در برخی از زمینه‌ها رسانه‌های داخلی را انتخاب می‌کردند تا از عوارض منفی برخی برنامه‌های رسانه‌های فرامرزی در امان بمانند، ولی از آنجا که رسانه‌های انحصاری داخل، فاقد حداقل‌های لازم هستند، بسیاری از مردم از روی ناچاری رسانه‌های فرامرزی را به صورت دربست انتخاب می‌کنند و تن به بخش‌های ناپسند آن نیز می‌دهند و این وضع نتیجه منفی نداشتن اعتماد به رسانه‌های انحصاری است.
بنابراین دایره نفوذ رسانه‌های جدید، گسترده‌تر از آن است که با اینگونه اقدامات بتوان مانع دسترسی مردم به این رسانه‌ها شد و اقدامات مقطعی و سخت‌افزاری نیز نه تنها نتیجه‌ای ندارد، که موجب اثرات منفی‌تری هم خواهد شد. و این وضعیت خطرناکی است که جامعه ما با آن روبروست.
جامعه ما دچار شکاف‌های عمده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و قومی و زبانی است. ولی به دلیل فقدان نظام رسانه‌ای مناسب، هرکدام از طرف‌های این شکاف‌ها به سمت رسانه‌های انحصاری ویژه خود رفته‌اند، و چون از مجرای آن رسانه (که دارای سوگیری است) با جهان خارج ارتباط برقرار می‌کنند، لذا این شکاف‌ها در میان این مردم بیش از پیش عمیق می‌شود و هرکدام از آنان در کهکشان خاص خود سیر خواهند کرد و امکان تعامل مثبت و سازنده و زندگی مبتنی بر تعامل از آنان سلب خواهد شد. به نظر من تجدیدنظر در سیاست انحصار رسانه‌ای کنونی، از هر چیز دیگری واجب‌تر و اولویت‌دار‌تر است و اگر این کار زود‌تر صورت نگیرد، انجام آن در آینده سخت‌تر و سخت‌تر خواهد شد.

منبع: بی بی سی

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

۲۰۱۲ یا صهیون: فیل هوا کردن تازه غرب‌شناسان دولتی

۱۳۸۹/۱۲/۲۰
هنگامی که جمهوری اسلامی پس از هشت سال جنگ خانمان‌سوز در حضیض ذلت در جامعهٔ بین‌الملل و منطقهٔ خاورمیانه قرار داشت و خمینی با نوشیدن جام زهرِ پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ (در ۲۷ تیر ۱۳۶۷) فرهمندی‌اش را در میان بسیجیان و سپاهیان به تاراج داده بود، فتوای قتل سلمان رشدی صادر شد (۲۵ بهمن ۱۳۶۷) تا روح تازه‌ای به جان اسلام‌گرایی و رهبری حرکت ضدغربی در جهان اسلام دمیده شود.

اسلام‌گرایان ایرانی پس از انتشار کاریکاتورهای دانمارکی با موضوعات مربوط به اسلام فرصت را مناسب یافته و به سفارت دانمارک در تهران حمله کردند. این حملات پس از آن صورت گرفت که ایالات متحده دو دولت طالبان و صدام را ساقط کرده و مقامات جمهوری اسلامی خود و ایدئولوژی اسلام‌گرایی را در معرض افول و خطر می‌دیدند.

جمهوری اسلامی در دو سال گذشته با سرکوب معترضان و تبدیل شدن به یک دیکتاتوری نظامی اعتباری را که صرفا با ادبیات ضد اسرائیلی احمدی‌نژاد و میلیارد‌ها دلار کمک به حزب‌الله لبنان و حماس در جهان عرب کسب کرده بود از دست داد و خامنه‌ای با دستور کشتار مخالفان در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ دقیقا هم‌عرض قذافی و علی عبدالله صالح و مبارک قرار داده شد.

تمسک به لوگوی المپیک لندن به عنوان تبلیغ صهیونیستی (ادعا می‌شود که خوانده می‌شود صهیون و نه ۲۰۱۲) ابزاری دیگر برای بسیج نیروهای ضد اسرائیلی منطقه در پشت سر جمهوری اسلامی در یک حرکت ضد غربی و به فراموشی سپردن چهرهٔ استبدادی آن است.

اکنون پس از چهار سال از انتشار لوگوی المپیک ۲۰۱۲ یک‌باره نشانه‌شناسان اسلامی همانند دیگر کف‌بینانی که این لوگو را علامت اس‌اس (صلیب شکسته در آلمان نازی) و آمیزش جنسی تلقی کرده‌اند از خواب زمستانی غفلت بیدار شده و لوگوی المپیک را هدف قرار داده‌اند.

نشانه‌شناسان اسلامی همچنین کشف کرده‌اند که علامت المپیک شبیه موزهٔ هولوکاست در آلمان است. (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹) وجه دیگر این کف‌بینی سیاسی معرفی عروسک‌های یک‌چشم بازی‌ها و نقطهٔ وسط لوگوی ۲۰۱۲ به عنوان دجال است: «ونلاک و مندویل نام عروسک‌های بازی‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن هستند، اما چرا آن‌ها یک چشم دارند و آیا نمی‌توان گمانه‌زنی کرد که در پس طراحی این عروسک‌ها، اندیشه‌ای نهان شده است؟» مسیح دجال «یا مسیح دروغین در روایت دینی به شخصی اطلاق می‌شود که در آخرالزمان ظهور می‌کند و با انجام معجزاتی، مردم را فریفته و در اورشلیم ادعای خدایی می‌کند. دجال فردی با یک چشم و صورتی کریه و موهایی تابدار که بر پیشانیش کلمه کفر حک شده تصویر شده است.» (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹)

طرح تازهٔ تبلیغاتی

جمهوری اسلامی همواره دنیای غرب را به سیاسی کردن ورزش متهم کرده است، اما این نظام سرآمد دیگر کشور‌ها در بهره‌برداری‌های سیاسی از رخدادهای ورزشی است. دادن پرچم ایران به دست دختران در مراسم افتتاحیه در حالی که زنان نقش بسیار ضعیفی در ورزش کشور دارند، مجبور کردن قهرمانان ایرانی به خودداری از مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی و وجه‌المصالحه قرار دادن ورزشکاران در رقابت‌های سیاسی داخلی بدون دادن نقشی به آنان در مدیریت ورزش کشور (که در دست سرداران سپاه است) از موارد روشن نگرش سیاسی و ایدئولوژیک به ورزش قهرمانی است.

جنجال تازه را کمیتهٔ المپیک با نامهٔ اعتراضی به رئیس کمیتهٔ بین‌المللی المپیک رقم زده است. اما این موضوع از حیث نوع تعابیر به کار گرفته شده و پیامدهای آن در اندازه‌ای فرا‌تر از قدرت و ظرفیت کمیتهٔ المپیک جمهوری اسلامی است. اعتراض به طراح لوگو و خواست «برخورد با مسبب این موضوع»، تغییر این آرم و طراحی لوگوی جدید مواضعی فرا ورزشی و غیرفنی هستند که بیانگر تصمیمی سیاسی در پشت سر این نامهٔ اعتراضی است.

این موضوع، دولت جمهوری اسلامی را با یک نهاد بین‌المللی درگیر می‌سازد و با تهدید تحریم در ‌‌نهایت ممکن است به انصراف از بازی‌ها و تلاش و سرمایه‌گذاری جمهوری اسلامی برای همراهی دیگر کشورهای منطقه با آن در انصراف منتهی شود. رهبری سیاسی و دستگاه تبلیغاتی نظام باید از آغاز تا انتها در طراحی و اجرای این طرح تازهٔ تبلیغاتی با آن درگیر باشد.

سلول‌های خفتهٔ فراماسونری

یکی از موضوعات اصلی مطالعاتی در حلقه‌های اسلام‌گرایان فراماسونری است. حدود پنج دهه است که وفاداران به روحانیت مخالفان حکومت دینی و منتقدان اجرای احکام دینی را عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی باشگاه‌های مخفی و سازمان‌های جاسوسی در غرب معرفی می‌کنند و نظریهٔ توطئه اصولا بر چنین تصوری از دنیا قوام یافته است. مورخان رسمی دولتی در ایران (کسانی مثل محمد رجبی و عبدالله شهبازی) متخصصان فراماسون‌‌شناسی و صهیونیست‌یابی در فضای عمومی کشور هستند. حتی افراد درون حکومت رقبای اقتدارگرای خود (در میان اعضای موتلفه یا دولت احمدی‌نژاد) را یهودی‌تبار و عامل صهیونیسم و فراماسونری می‌خوانند.

مورخان و غرب‌شناسان رسمی دولتی تلاش می‌کنند آثار صوتی و تصویری و نوشته‌ها ‌و اسناد را سوراخ کنند تا نشانه‌هایی از نفوذ فراماسون‌ها در کشورهایی با اکثریت مسلمان و نیز نهادهای بین‌المللی پیدا کنند، چون بر این باورند که فراماسون‌ها سازمان مخفی خود را به همهٔ اعضا و جوارح این جوامع بسط داده‌اند و حتی در نزدیک‌ترین سازمان‌ها و افراد باید به دنبال رد پای آن‌ها گشت.

بدین ترتیب هنگامی که تبلیغاتچی‌های جمهوری اسلامی لوگوی لمپیک ۲۰۱۲ را ساختهٔ دست فراماسون‌‌ها معرفی می‌کنند دارند با تک تک اعضای این حلقه‌ها سخن می‌گویند و می‌خواهند نیروهای همفکر خود را علیه یک رخداد بین‌المللی و یک سازمان بین‌المللی بسیج کنند. از نظر آن‌ها همهٔ نهادهای بین‌المللی تحت نفوذ فراماسون‌‌ها و صهیونیست‌ها هستند.

«رورشاخ» اسلامی

ذهن متوهم انسانی که خود را قربانی احساس می‌کند و می‌خواهد با اتکا به قربانی بودن خویش جهان را زیر سلطه قرار دهد ظرفیت بالایی برای خوانش «رورشاخی» دنیای واقع دارد. انگیزهٔ دیگر برای سلطهٔ تمامیت‌طلبانه، بدبینی هراس‌آلود است که یکی از نشانه‌های رایج اسلام‌گرایی است. رهبران جریان اسلام‌گرایی ایرانی به خوبی از این دو ویژگی پایگاه اجتماعی خود در ایران و دیگر کشورهای منطقه آگاهی دارند. به همین دلیل دستگاه‌های تبلیغاتی حکومت به دنبال غوطه‌ور کردن افراد در دنیایی تخیلی و هراس‌آلود هستند که تنها دو طرف دارد: دشمن خارجی و عواملش از یک سو و نیروهای خیر و روشنایی از سوی دیگر. نظریه‌های غیرتحلیلی شیعه و عرفان ایرانی همواره مقوم این نوع نگاه بوده‌اند.

با همین ذهنیت غیر تحلیلی و غیر عقلانی است که ایرانیانی که تحت رژیم پهلوی خود را بی‌قدرت و قربانی احساس می‌کردند عکس خمینی را در ماه دیدند یا با نگاه کردن به صفحهٔ قرآن و حافظ به استخاره و پیشگویی آینده خود (اما از زبان متن دینی یا شعر خوانده شده) می‌پردازند. در ذیل حکومت دینی کف‌بینی و رمالی به حد علوم انسانیِ اسلامی شده ارتقا یافته و مبنای تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری قرار گرفته‌اند،‌‌ همان طور که خواب روحانیون مبنای تعیین حق و باطل و درست و نادرست و به‌جا و نابه‌جا شده است.

غرب‌شناسان رمال و کف‌بین

غرب‌شناسی رایج و تحت حمایت دولت در ایران فاصلهٔ چندانی با رمالی و کف‌بینی ندارد، چون غرب‌شناسان دولتی به دنبال خوانش متفاوتی از نماد‌ها و نشانه‌ها برای تقویت تنفر از غرب و افزایش مشروعیت حاکمان موجود هستند. آن‌ها هر روز در جهان واقع نظر می‌کنند و قرائت‌هایی از آن به دست می‌دهند که به حکومت کمک می‌کند اذهان مردم را از استبداد دینی و فساد گسترده‌ در همهٔ نهادهای دولتی و شبه‌دولتی حکومت به دشمن موهوم خارجی متوجه سازند.

فراماسونری و صهیونیزم و امپریالیسم به گونه‌ای که در رسانه‌ها و موسسات دولتی جمهوری اسلامی عرضه می‌شود عمدتا ساخته و پرداختهٔ رمال‌ها و کف‌بین‌های حکومت- البته به نام غرب‌شناس و متخصص شبیخون فرهنگی و براندازی نرم- است که امروز موسسات دولتی و شبه‌دولتی تحقیقات تاریخی (مثل موسسهٔ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، موسسهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، و دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران) و نهادهای پژوهشی فرهنگی (مثل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یا پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) متکفل پرداختن به آن شده‌اند.

از تولید به مصرف

دولت احمدی‌نژاد با هماهنگ‌سازی موسسات پژوهشی دولتی با ایده‌های ضد غربی خامنه‌ای این فرصت را فراهم کرد که حلقه‌های مورخان فراماسون‌‌شناس و صهیونیست‌یاب بدون هیچ واسطه‌ای با موسسات دولتی و نهادهای سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر ارتباط برقرار کرده و کف‌بینی‌های خود را به نام تحقیقات تاریخی و مطالعات فرهنگی در اختیار آن‌ها بگذارند. آخرین مبادلهٔ علمی میان این موسسات و نهادهای اجرایی نسبت دادن لوگوی المپیک به فراماسونری و اعلام آن در یک نامه به کمیتهٔ بین‌المللی المپیک است که تولیدات بخش فرهنگی دولت را پس از تاخیری چهارساله به زبان تصمیم‌گیری ترجمه کرده است.
منبع:رادیو فردا

جامعه زرتشتیان ایران چه آینده‌ای دارد؟

جشن سده زرتشتیان در کرمان. ژانویه ۲۰۱۱.

                    جشن سده زرتشتیان در کرمان. ژانویه ۲۰۱۱.
                     ۱۳۸۹/۱۲/۱۱
ریچارد فولتز ایران‌شناس آمریکایی‌تبار کانادایی که کتاب‌ها و مقالات گوناگونی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران دارد، نوشتاری جدید با عنوان «زرتشتیان ایران، چه آینده‌ای در زادبوم خود خواهند داشت؟» منتشر کرده که در شماره تازه (۶۵:۱) فصلنامه «نشریه خاورمیانه» (The Middle East Journal) به چاپ رسیده‌است.

این ایران‌شناس باسابقه که خود سفرهای مختلفی به میان جامعه زرتشتیان ایران کرده‌است در مورد گذشته و آینده اقلیت ۲۰ هزار نفری زرتشتیان در ایران امروز می‌نویسد.

بخش‌ها و چکیده‌هایی از این مقاله را با هم می‌خوانیم:
دین زرتشت که پیرامون ۳۰۰۰ سال پیش در میان مردمان ایرانی‌تبار ظهور یافت دین اصلی و ملی ایرانیان تا پیش از حمله اعراب در سده هفتم میلادی بود.

تغییر دین ایرانیان برخلاف باور بسیاری، پدیده‌ای یک‌باره و یک‌پارچه نبود بلکه سده‌های متمادی به درازا کشید و در پی فشارهای اجتماعی و مالی و محدودیت‌هایی که حکومت‌ها بر زرتشتیان ایجاد می‌کردند به مرور بر شمار زرتشتیانی که دین خود را رها می‌کردند افزوده شد.

این روند هم‌چنان ادامه یافت به طوری‌که در سده دهم میلادی تخمیناً ۸۰ درصد از مردم شهرهای ایران مسلمان شده‌بودند.

روند گرویدن به اسلام در روستاها هم پس از آن هم‌چنان ادامه یافت تا جایی که امروزه تنها شمار اندکی از روستاهای زرتشتی در اطراف یزد و کرمان باقی مانده‌اند.

در پی سده‌ها جزیه گرفتن از سوی مسلمانان، در قرن نوزدهم وضعیت معیشتی زرتشتیان تا اندازه‌ای وخیم شد که پارسیان هند، یعنی ایرانیان زرتشتی که در زمان حمله اعراب به هندوستان مهاجرت کرده‌بودند، آغاز به کمک مالی به هم‌کیشان خود در ایران کردند و برای آن‌ها مدرسه و بیمارستان ساختند.

با افزایش فشارها بر ناصرالدین‌شاه قاجار، وی سرانجام در سال ۱۸۸۲ جزیه که نوعی از مالیات‌های ویژه غیرمسلمانان است را برای زرتشتیان ملغی اعلام کرد.

«احترامی گم شده»

ریچارد فولتز در مقاله خود ادامه می‌دهد:
زرتشتیان ایران همواره مورد اذیت و آزار هم‌وطنان مسلمان خود قرار داشته‌اند. به غیر از برخوردار بودن از حق و حقوق کمتر در قانون اسلامی، در زندگی روزمره هم آن‌ها را ناچار کرده‌بودند تا لباس جدایی بپوشند تا بتوان آن‌ها را از دیگران تشخیص داد. مانند اقلیت‌های دیگر به زرتشتیان نیز در ایران اجازه سوار شدن بر اسب داده نمی‌شد، زیرا اسب‌سواری نشانه ثروت و اشرافیت بود و به زرتشتیان تنها اجازه داده می‌شد سوار خر بشوند.

صفویان در زمان خود گروه‌های مختلفی از زرتشتیان را به اجبار مسلمان کردند و با حمله افغان این روند شدت گرفت. گزارش جهانگردان اروپایی که در دوره‌های مختلف از ایران دیدار کرده‌اند بیانگر این است که زرتشتیان در ایران در بدبختی و فقر زیادی زندگی می‌کردند.

در اوایل سده بیستم روشنفکران زرتشتی در پیشبرد جنبش مشروطه شرکت داشتند و در نخستین مجلس ایران که در سال ۱۹۰۶ تشکیل شد دارای نماینده شدند.

با برآمدن رضا شاه پهلوی، احترام به میراث زرتشتی ایران نیز بخشی از ایدئولوژی ملی‌گرایی دولتی شد و در همان سال‌ها نیز افزایش قیمت زمین‌های روستایی باعث بدرآمدن اقلیت زرتشتی از چنبره قفر و تهیدستی گشت.

اما در زندگی روزانهٔ زرتشتیان، تبعیض توسط مسلمانان هم‌چنان ادامه یافت به طوری که یکی از آشنایان زرتشتی من در یزد از بیگاری کشیدن‌ها از پدرش از سوی مسلمانان در این دوره خبر می‌دهد و دیگران نیز از بسته بودن راه پیشرفت شغلی و کاری برای زرتشتیان گزارش می‌دهند.
اما در کلیت خود، می‌توان گفت که وضعیت زرتشتیان در این دوره و در سراسر قرن بیستم از نظر آموزش، شهرنشینی و درآمد، رو به بهبود داشته‌است.

آتشکده زرتشتیان یزد.
انقلاب ۱۹۷۹ اما آزار و اذیت در جامعه را برای زرتشتیان، به خصوص در سال‌های اولیه پس از انقلاب، بازگرداند.
آیت‌الله روح‌الله خمینی، رهبر روحانی این انقلاب، دین زرتشت را «فرقه‌ای کهنه» نامید و برای اشاره به پیروان این دین از عبارت‌هایی چون «آتش‌پرستان مرتجع» و «گبر» استفاده کرد.

مسلمانان ایرانی که با این نطق‌ها گستاخ شده‌بودند به مصادره دارایی‌های زرتشتیان پرداخته و احترام ظاهری که جامعه در دوران پهلوی برای زرتشتیان قائل شده‌بود نیز به سرعت از میان رفت.

از سوی دیگر، اما، جامعه زرتشتیان از نظر قانون اساسی به‌رسمیت شناخته شدند و حق برخورداری از نماینده در مجلس هم برای آن‌ها حفظ شد هرچند قوانین اسلامی حق و حقوق کمتری برای آن‌ها نسبت به مسلمانان قائل است.

جوانان زرتشتی و دیگر اقلیت‌ها در ایران قانوناً آزادند تا در محیط خصوصی مشروبات الکلی مصرف کرده و میهمانی‌های مختلط داشته‌باشند، حقی که جوانان مسلمان در ایران از آن برخوردار نیستند.

البته این حقوق هم برای زرتشتیان به درستی رعایت نمی‌شود و کار روزمره نماینده‌های زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی عمدتاً تشکیل شده‌است از نامه‌نگاری برای رسیدگی به موارد مزاحمت مأموران برای زرتشتیانی که جشن می‌گیرند یا مشروباتی همراه داشته‌اند و مسائلی چون پس ندادن اموال مصادره شده زرتشتیان بعد از سالیان سال.

دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس که خود را بیشتر «وکیل جامعه زرتشتی» می‌نامد تا نماینده، ناچار شد در اوایل سال ۲۰۰۹ در میان نامه‌های فراوانی که به مسئولان می‌نوشت نامه‌ای نیز در اعتراض به توهین به نشانه‌های دین زرتشتی بنویسد.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن سال، پخش فیلمی را تأیید کرد که در آن نشان فروهر که از نشان‌های مقدس زردشتی است بر روی لباس یک تبهکار دوخته شده‌بود.

مهاجرت؛ انقراض یا گسترش؟

ریچارد فولتز در ادامه مقاله خود می‌نویسد که فشارهای اجتماعی بر زرتشتیان از یک‌سو و قوانین آسان‌تری که غرب برای مهاجرت آنان نسبت به ایرانیان مسلمان قائل شده، نصف شدن جمعیت زرتشتیان ایران از دهه هفتاد به‌این‌سو را در پی داشته‌است.

وی می‌افزاید: ازدواج میان زرتشتیان و مسلمانان افزایش یافته و برابر با قانون، فرزندان این ازدواج‌ها مسلمان شناخته می‌شوند. از سوی دیگر بیشتر خانواده‌های زرتشتی تنها یک فرزند دارند که با این روند، جمعیت بیست‌هزار نفری آنها در ایران در نسل بعدی نیز نصف خواهد شد.

اما روند دیگری هم در ایران در جریان است که به خاطر خطرهای موجود، همگی ترجیح می‌دهند در مورد آن سکوت کنند. این روند مربوط است به شمار زیادی از ایرانیان مسلمان که به دین زرتشت می‌گروند.

روند گرویدن به آیین زرتشت در جنوب کالیفرنیا نمود بارزی دارد اما در ایران با این‌که در خفا انجام می‌شود تعداد قابل توجهی را در بر می‌گیرد. مرکز «نوزرتشتی‌های» ایرانی در جهان غرب در لس‌آنجلس قرار گرفته و گرویدگانی چون علی‌اکبر جعفری، در این شهر فعالانه به اشاعه این دین و جذب نوکیشان اهتمام دارند.

جشن سده زرتشتیان کرمان. ژانویه ۲۰۱۱.
گرایش دوباره ایرانیان به دین زرتشت که در نیمه نخست قرن بیستم تعداد کمی چون صادق هدایت، نویسنده ایرانی، را به خود جلب می‌کرد امروزه در واکنش به استقرار حکومت اسلامی، روندی قابل توجه شده به طوری‌که ایرانیان در تبعید، حتی از جمعیتی «سه میلیونی» از «نوزرتشتیان» و مردمی که به این دین علاقه قلبی پیدا کرده‌اند در میان جمعیت ایران صحبت می‌کنند.

اگر این گفته‌ها صحت داشته‌باشد این جریان ممکن است برآوردهای بدبینانه در مورد آینده و سرنوشت جامعه زرتشتیان ایران را خنثی کند.

در هر صورت از آمارها چنین برمی‌آید که مرکز ثقل جامعه زرتشتی‌زادگان ایرانی هم‌اینک از ایران به ایالات متحده، کانادا و استرالیا در حال انتقال است و این جامعه در نسل بعدی خود از اقلیتی در ایران به اقلیتی در غرب تبدیل خواهد شد.

این تغییر مرکز ثقل در جوامع دینی در تاریخ بارها روی داده، ازجمله مسیحیت که از زادگاه خود فلسطین رخت بربست و به غرب کوچید یا دین بودا که در خاستگاه خود یعنی هند افول یافت ولی در خاور دور جانی دوباره گرفت.

بسیج یعنی مسلح کردن بچه های ایران برعلیه خانواده هاشون

۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

خاطرات فاطمه کروبی؛ تصویر زنی در هفت قاب

یک ماه پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸، برای مدتی در دفتر فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی و دبیرکل مجمع اسلامی بانوان فعالیت می کردم. یکی از کارهایم نگاشتن خاطرات وی بود؛ خاطراتی که هرگز مجالی برای انتشار آنها فراهم نشد.
فاطمه و مهدی کروبی
در زیر، برش هایی از این خاطرات را به طور تلخیص شده می خوانید که بیشتر مربوط به سال های پیش از انقلاب است.
خانم کروبی اکنون نزدیک به ۲۵ روز است که همراه با همسرش مهدی کروبی در مکانی نامعلومی توسط حکومت ایران نگهداری می شوند.

فاطمه 'کروبی'

"پدرم رضا حاجی شریفی، بازاری و کفاش بود و مادرم ربابه سمیعی خانه دار. هر دو از اهالی خوانسار، شهری در استان اصفهان بودند که بعدها ساکن الیگودرز شدند و من هم در همین شهر به دنیا آمدم". خانم کروبی داستان زندگی اش را اینگونه آغاز می کند و در ادامه می گوید: "مادرم تنها فرزند یک خانواده مرفه بود که دارای املاک و زمین های کشاورزی زیادی بود. سه ساله بودم که مادرم را از دست دادم و دو سال پیش از آنکه به دنیا بیایم، نامم در شناسنامه ای ثبت شده بود. آن سال ها رسم بر این بود که وقتی فرزندی فوت می کرد، شناسنامه او را برای فرزند بعدی نگه می داشتند، به همین سبب تاریخ تولد من ۱۳۲۷ و دو سال پس از چیزی است که شناسنامه ام می گوید".
"چند ماهی پس از اتمام کلاس ششم بود که با آقای کروبی که طلبه ای ساده بود، اما پدرشان از روحانیون مشهور شهر بود ازدواج کردم. با مهریه چهار هزارتومن ! یک روز که از مدرسه به سمت خانه بازمی‌گشتم مادر حاج آقای کروبی، من را به ایشان نشان داده بود و این موضوعی بود که من بعدها فهمیدم".
"بارها از من پرسیده اند که چرا شهرت پدرم، "حاجی شریفی" است و شهرت من کروبی. از زمانی که ازدواج کردم همیشه شهرت 'کروبی' را دوست داشتم، نام مادر آقای کروبی خدیجه بود و نام پدرش احمد، می خواستم منهم فاطمه کروبی باشم. در یکی ار روزهای سال ۶۲ از آقای کروبی اجازه خواستم که شناسنامه ام را این بار با شهرت کروبی بگیرم، او هم که از قبل می دانست این فامیلی را دوست دارم مخالفتی نکرد".

زندگی طلبگی

به سرعت نوارهای سخنرانی و پیام های امام را که آقای کروبی با خود از عراق آورده بود، همراه با چند اعلامیه به سرعت در یک کیف گذاشتم، آنقدر عجله کردم که حتی کفش نپوشیدم و با دمپایی و چادر دویدم بیرون و کیف را به دست آقای "سید محمود دعایی" رساندم. گفتم که آقای کروبی را دستگیر کردند و اینها دست شما به امانت باشد.
فاطمه کروبی
فاطمه کروبی روزها و هفته های اول ازدواجش را اینگونه به یاد می آورد: "زندگی طلبگی بسیار ساده، راحت و بی ریا بود. نان و پنیر، حلوای ارده و کشک بادمجان غذاهای متداول و اصلی بود. از خانه و خانه‌داری چیز زیادی نمی دانستم، نه آشپزی و نه خیاطی. آقای کروبی اما چون سال ها دور از خانه زندگی کرده بودند در این موارد و کارهای منزل به من کمک می‌کرد. می‌دانست که من یک دختر مدرسه‌ای بودم. آنقدر صبور بود که من هم چندان تلاشی برای یاد گرفتن کارهای خانه مثل آشپزی نمی‌کردم. بارها غذا می‌سوخت و یا درست پخته نمی شد، اما هرگز ناراحت نمی شد و می گفت ان شاء الله غذای بعدی بهتر می شود یا می‌گفت ایرادی ندارد غذاست می‌سوزد. همیشه صبور بودند".
"درآمد زندگی ما همان مختصر شهریه طلبگی بود و کمک های جانبی پدر آقای کروبی، با اینکه تا پیش از ازدواج در خانواده نیمه مرفهی زندگی می‌کردم، در زندگی جدیدم احساس خوشبختی می‌کردم. به دنبال تشریفات نبودیم اساسا در ذهنمان تشریفات و چشم و هم چشمی و مسائلی اینگونه جایگاهی نداشت".

عکس اعدامی ها در روزنامه ها

اولین هفته های اقامت خانم کروبی در قم مصادف می شود با انتشار خبر اعدام نواب صفوی و جمعی از همفکرانش. او در باره این حادثه می گوید: "سال ۴۱، زمانی که مرحوم نواب صفوی، طهماسبی و دیگر یارانشان را اعدام کردند. روزنامه ها عکس اعدام شده ها را منتشر کردند. من وقتی روزنامه و عکس اعدام ها را می دیدم نگران می‌شدم، می ترسیدم و از آقای کروبی می‌خواستم که زودتر به خانه برگردد و بیشتر از خود مراقبت کند".
"آقای کروبی برای من توضیح می‌داد که این افراد چه کسانی هستند، هدف و خواسته شان از مبارزه چیست و چرا رژیم آنها را اعدام می‌کند. من در آن سن و سال هنوز از تجزیه و تحلیل حوادث روز عاجز بودم، ولی آرام آرام متوجه قضایا شدم".

تبعید به گرگان

سال ۴۵ مهدی کروبی به طور غیرقانونی و با کمک اعراب منطقه از آبادان وارد بصره می شود و شش ماه در شهر نجف و در کنار آیت الله خمینی می ماند، چند روز پس از بازگشت، ماموران ساواک به منزل کروبی مراجعه می کنند، فاطمه کروبی می گوید: "چند روزی از بازگشت آقای کروبی نگذشته بود که چند نفر وارد حیاط شدند. از کراوات و سر وضعشان فهمیدیم که ساواکی ها هستند. با لحن شوخی و جدی گفتند: به به! آقای کروبی! کی تشریف آوردید؟ فکر کردید ما متوجه نمی شویم؟"
از طریق رادیو بغداد که گوینده آن آقای دعایی بود با خبر شدیم که آقای کروبی را در زندان 'قزل قلعه' نگه می دارند و به شدت هم شکنجه کرده اند و شنوایی ایشان دچار آسیب شده است. آن روزها به تازگی دومین فرزند من هم "محمد تقی" به دنیا آمده بود. نه ایشان از تولد تقی خبر داشت و نه ما از وضعیت ایشان با خبر بودیم.
فاطمه کروبی
"آقای کروبی را دستگیر کردند و با خود بردند. من به سرعت نوارهای سخنرانی و پیام های امام را که آقای کروبی با خود از عراق آورده بود، همراه با چند اعلامیه در یک کیف گذاشتم، آنقدر عجله کردم که حتی کفش نپوشیدم و با دمپایی و چادر دویدم بیرون و کیف را به دست آقای سید محمود دعایی رساندم. گفتم که آقای کروبی را دستگیر کردند و اینها دست شما به امانت باشد، ایشان هم تشکر کرد".
"نیروهای ساواک به سرعت بازگشتند و همه خانه را به هم ریختند. خوشبختانه به جز چند کتاب نتوانستند به مقصودشان برسند. چند روزی از آقای کروبی بی خبر بودم و تنها می دانستم که در اختیار ساواک قم است. چند روز بعد تماس گرفتند که به ژاندارمری بروم. ژاندارمری تقریبا خارج از شهر بود. حسین را که حدود یک سال داشت بغل کردم و رفتم. در حیاط ژاندارمری چند دقیقه ای آقای کروبی را دیدم که بعد کامیون بزرگی آمد و او را سوار بر کامیون کردند و بردند. هرچه سئوال کردم که او را کجا می برید هیچ جوابی ندادند. این سومین باری بود که آقای کروبی دستگیر می شد. سال ۴۲ و سال ۴۴ هم دستگیر شده بود".
"چندی بعد نامه ای از آقای کروبی به دستم رسید که در آن نوشته بود که در گرگان در تبعید است. مدتی بعد ما هم به آنجا رفتیم و حدود چهار ماه در آنجا در اتاقی که یکی از دوستان در اختیارمان گذاشته بود زندگی کردیم".

'رادیو بغداد گفت که کروبی به شدت شکنجه شده'

دوران زندگی در تبعید به پایان می رسد، اما چند روزی از بازگشت فاطمه کروبی و همسرش به قم نمی گذرد که "یکی از دوستان آقای کروبی که همراه وی اعلامیه های امام را پخش می کرد بازداشت و زیر شکنجه آقای کروبی را لو داد و وی را در تهران دستگیر کردند".
فاطمه کروبی می گوید: "از طریق رادیو بغداد که گوینده آن آقای دعایی بود با خبر شدیم که آقای کروبی را در زندان 'قزل قلعه' نگه می دارند و به شدت هم شکنجه کرده اند و شنوایی ایشان دچار آسیب شده است. آن روزها به تازگی دومین فرزند من محمد تقی هم به دنیا آمده بود. نه ایشان از تولد تقی خبر داشت و نه ما از وضعیت ایشان با خبر بودیم".
"پس از آن به همراه پدر آقای کروبی به تهران آمدیم. آن زمان ها اطراف قزل قلعه بیابان و خالی از سکنه بود. دیوارهای زندان هم کاهگلی و بلند بودند. چندین روز از ساعت ۸ صبح با پسرم حسین که تنها دو سال داشت و تقی که کمتر ار ۴۰ روز داشت به زندان مراجعه می‌کردیم تا بلکه بتوانیم ایشان را ببینیم. ماموری که جلوی زندان می ایستاد و بارها مرا آنجا دیده بود، تکه کاغذ کوچکی به من داد تا در آن نامه‌ای کوتاه بنویسم. من هم نوشتم که حال ما خوب است و محمد حسین و محمد تقی هم خوب هستند، از این طریق آقای کروبی هم متوجه تولد تقی شد".
"محمدتقی شش ماهه بود که پدرش برای نخستین بار توانست او را ببیند. در طی این مدت تقریبا هر هفته مسافت قم تا تهران را با دو کودک به امید یک ملاقات هر چند کوتاه طی می کردم، اما هرگز اجازه ملاقات نمی دادند. برایم مهم بود بچه ها بتوانند پدرشان را ببیند".
دامنه شایعات آنقدر بالا گرفت که حتی چند وقت بعد، گروهی نزد رهبری رفته بودند و گفته بودند که در مراسم عروسی دختر کروبی سکه پخش کرده اند. آقای خامنه‌ای هم در پاسخ گفته بودند که آقای کروبی که دختر ندارد، مگر آنکه به تازگی صاحب دختر شده باشند.
فاطمه کروبی
در طی این سال ها، با وجود اینکه کروبی بارها و برای مدت های طولانی در زندان به سر می برد و به رغم مسئولیت نگهداری از بچه های کوچک، اهتمام کردم که هر طور شده ادامه تحصیل بدهم و دیپلم را بگیرم که خوشبختانه موفق هم شدم".

ماجرای هدیه دادن سکه های طلا

"عروسی آنچنانی دختر کروبی و هدیه دادن سکه طلا"، شایعه ای است که سال هاست برای بسیاری از مردم با نام کروبی گره خورده است.
فاطمه کروبی داستان را اینگونه روایت می کند: "خرداد ۶۹ زمان عروسی پسر بزرگم حسین بود.کارت های عروسی را پخش کرده بودیم و گرچه از ابتدا هم قصد داشتیم که عروسی را ساده برگزار کنیم اما ناگهان حادثه زلزله رودبار رخ داد. ما هم گفتیم نه چراغانی و نه گل و نه فیلمرداری. عروسی در نهایت سادگی برگزار شد. بیشتر میهمانان هم از جناح راست بودند. از جمله همسر آیت الله خامنه ای، آیت الله مهدوی کنی و آقای خزعلی حضور داشتند. اما شایعه‌های گسترده از فردای آن روز رواج یافت. از جمله اینکه کنار بشقاب غذای مهمانان سکه طلا به عنوان هدیه گذاشته شده بود. روزنامه کیهان هم آتش بیار معرکه شد. دامنه این شایعات آنقدر بالا گرفت که حتی چند وقت بعد گروهی نزد رهبری رفته بودند و گفته بودند که در مراسم عروسی دختر کروبی سکه پخش کرده اند. آقای خامنه‌ای هم در پاسخ گفته بودند که آقای کروبی که دختر ندارد، مگر آنکه به تازگی صاحب دختر شده باشند".
"استقلال همیشگی آقای کروبی و صراحت لهجه ایشان در برخورد با همه گروه ها و جناح ها، خصوصا در دوران مجلس (سوم) موجب شد که آقای کروبی از فردای درگذشت امام مورد بی مهری قرار گیرند. عده ای هم آن روزها در قبال این حملات و دروغ ها سکوت کردند و با سکوتشان می خواستند تسویه حساب کنند، اما فکر نمی کردند که یک روز لهیب این دروغ ها به سوی خود آنها زبانه بکشد".

'فکر این روزها را هم نمی کردیم'

به خاطر همزمانی نگاشتن این خاطرات با وقایع پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، وقایع تابستان ۸۸ بارها برای فاطمه کروبی تداعی کننده روزهای پیش از انقلاب بود و در بخش های زیادی از خاطرات این موضوع تکرار می شد. از جمله زمانی که او ماجرای دستگیری مهدی کروبی را در سال ۵۳ در چیذر بیاد می آورد: "حوالی ساعت ۱۲ شب بود که نیروهای ساواک وارد خانه شدند، برای اولین بار دیدم که دست آقای کروبی را در خانه بستند و ایشان را رو به دیوار نگه داشتند، فرش ها، رختخواب ها و همه چیز را به هم ریختند و با کفش های گلی همه خانه را کثیف کردند. بر سر آنها فریاد زدم که چرا بدون اجازه وارد حریم خانه شده اند؟ چرا همه چیز را به ریخته اند و همه جا را کثیف کرده اند؟ اما آنها فقط میگفتند بعدا خواهیم گفت. بچه ها ترسیده و نگران کنار دیوار ایستاده بودند و فریادهای من و خونسردی ماموران را تماشا می کردند".
در دیدارهایی که با آقای کروبی در زندان داشتیم هرگز از شکنجه‌هایش حرفی نمی زد، اما من دندان هایش را که شکسته شده بود و ناخن هایش را که کشیده بود می‌دیدم. حتی یک بار در یکی از ملاقات ها پولیوری بر تن او کرده بودند که گردنش را هم بپوشاند تا آثار شکنجه ها دیده نشود.
فاطمه کروبی
"ماموران بعد از اینکه خانه را گشتند به طبقه بالا رفتند و آقای کروبی را هم باخود بردند. در این فرصت یاد جزوه ای افتادم که آقای کروبی چند روز پیش با خود آورده بود و گفته بود که باید آن را پنهان کنیم. چند چک برای کمک به خانواده های زندانیان سیاسی بود و جزوه تفسیر قرآن محمد حنیف نژاد، که در یک کیسه فریزر بودند. از فرصت استفاده کردم و جزوه را برداشتم، زیر لباس هایم پنهان کردم، ولی ازترس اینکه صدای کیسه پلاستیکی شنیده شود گوشه ای از خانه نشستم."
"صبح روز بعد به حسین گفتم امروز که مدرسه می روی به آقای فکری، مدیر مدرسه که انسانی متدین و شریف بود بگو که پدر را دیشب دستگیر کردند. آقای کروبی به خاطر اینکه همیشه تحت تعقیب بود در این مدرسه با نام مستعار مهدی اسلامی تدریس می کرد. به حسین گفتم که پدر افتخار ماست و به زندان افتادن های مکرر او به این خاطر نیست که او قاتل و آدم کش باشد. باید به او افتخار کنیم. برای همین خودت زودتر برو و به آقای فکری اطلاع بده".
"ماه ها از ایشان بی خبر بودیم. روزنامه اطلاعات نوشته بود که عوامل اغتشاشات پدر و پسری به نام احمد و مهدی کروبی هستند که دستگیر شده اند. بالاخره بعد از چهار پنج ماه موفق به ملاقات با ایشان شدم. برایش ۵ سال زندان تعزیری بریده بودند. در دیدارهایی که با ایشان در زندان داشتیم هرگز از شکنجه‌هایش حرفی نمی زد، اما من دندان هایش را که شکسته شده بود و ناخن هایش را که کشیده بود می‌دیدم. حتی یک بار در یکی از ملاقات ها پولیوری بر تن او کرده بودند که گردنش را هم بپوشاند تا آثار شکنجه ها دیده نشود".
"امروز که این خاطرات را مرور می کنم در ایامی قرار داریم که بسیاری از عزیزان به خاطر حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر و زندانی و یا حتی شهید شده اند. این روزها دائما آن ایام برایم تداعی می‌شود. روزهای تلخ انتظار پشت دیوارهای بلند زندان ها، هر روزش برای ما یک هفته طول می کشید و هر هفته برایمان یک سال. گاه روزها در انتظار یک تلفن و صحبت کوتاه بودیم تا ازسلامت زندانیمان مطلع شویم. کاش امروز هم مسئولان و دست اندرکان وضعیت خانواده ها را بفهمند و لااقل اجازه تلفن زدن به خانواده را به زندانیان بدهند".
"در آن سال ها به همه چیز فکر می‌کردیم جز پیروزی، فشارهای ساواک به اوج خود رسیده بود، ۲۲ بهمن ۵۷ به جز معجزه هیچ چیز دیگری نبود، اینکه مردم آنگونه در خیابان ها حضور یابند و رژیم پهلوی که خدایی می کرد را سرنگون کنند معجزه بود. اکنون که پس از سی سال آن روزها را به یاد می آورم، می بینم که هرگز گمان نمی کردیم که برسیم به حوادث خرداد و تیر ماه امسال ۱۳۸۸، به همه چیز فکر می‌کردیم جز اینکه چنین روزهایی را ببینیم".

منبع:بی بی سی

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

اينجا ايران است...

اينجا ايران است. بر مبناي قرآن است. رهبرش رهبر مستضعفين جهان است. قوت غالب مردم نان است. بهاي نان، به قيمت جان است. ثروتش براي فلسطينيان است. دانشگاهش، ستاره باران است. جاي روشنفکرانش، زندان است. هر که فرياد بزند، از کافران است. سکوت نشانه مسلمان است. آنچه روز به روز ارزان ميشود جان انسان است... .

گراني


چه كسي مي گويد كه گراني شده است؟
دوره ارزانيست
دل ربودن ارزان
دل شكستن ارزان
دوستي ارزان است
...
...دشمني ها ارزان
چه شرافت ارزان
تن عريان ارزان
آبرو قيمت يك تكه نان
و دروغ از همه چيز ارزان تر
قيمت عشق چقدر كم شده است
كمتر از آب روان
و چه تخفيف بزرگي خورده، قيمت هر انسان...

پایان حیات سیاسی چهره ای قدرتمند؟



اکبر هاشمی بهرمانی معروف به هاشمی رفسنجانی، از شاخص ترین چهره های در قید حیات نظام جمهوری اسلامی ایران است که اکنون سوالات در باره سرنوشت او با کنار رفتنش از ریاست مجلس خبرگان رهبری پررنگ تر از همیشه شده است.
-----------------------------------------------------

با اعلام آمادگی اکبر هاشمی رفسنجانی برای کناره گیری از ریاست مجلس خبرگان، محمدرضا مهدوی کنی به این سمت انتخاب شده است در حالیکه یکی از اعضای اصلاح طلب این مجلس از عدم دریافت به موقع دعوت به شرکت در جلسات خبر داده است.

روز سه شنبه، 17 اسفند (8 مارس)، نهمین اجلاس دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری با سخنان اکبر هاشمی رفسنجانی کار خود را آغاز کرد و در ادامه این جلسه، انتخابات هیات رئیسه مجلس برگزار شد که در نتیجه آن، محمدرضا مهدوی کنی با کسب آرای شصت و سه تن از هشتاد و چهار نماینده، و بدون رقابت نامزد دیگری، به مدت دو سال به ریاست این نهاد برگزیده شد.
------------------------------------------------

با پایان دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، آقای هاشمی رفسنجانی پس از مدت ها سکوت و تردید، با توصیف اعلام نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری به "داروی تلخ نامزدی" در رقابت های انتخاباتی سال ۱۳۸۴ حاضر شد، اما از محمود احمدی نژاد شکست خورد.
گرچه آقای هاشمی رفسنجانی در صحت نتایج این انتخابات تردید کرد و قضاوت در باره آن را "به خدا" سپرد، اما مدت کوتاهی بعد با نامزدی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری بالاترین آرای کسب شده در تهران را به خود اختصاص داد و با درگذشت علی اکبر مشکینی، رئیس وقت مجلس خبرگان در سال ۱۳۸۶ به ریاست این مجلس رسید.
او در آغاز دوران ریاستش بر مجلس خبرگان رهبری وعده داده بود که تحولی اساسی در کارکرد این مجلس ایجاد خواهد کرد و آن را از حالت تشریفاتی فعلی به در خواهد آورد؛ امری که منتقدان پس از نزدیک به ۴ سال ریاست آقای هاشمی رفسنجانی بر این مجلس آن را مورد تردید جدی قرار می دهند.
آقای هاشمی رفسنجانی از این دوره هم رئیس مجلس خبرگان رهبری و هم رئیس مجمع تشخیص مصلحت بود که اولی وظیفه نظارت بر رهبری و اختیاردارعزل و نصب اوست و دومی وظیفه تعیین سیاست های کلی نظام با نظر رهبر جمهوری اسلامی را بر عهده دارد.
اکبرهاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۱۳ در روستای بهرمان کرمان به دنیا آمد. او از روحانیونی بود که از ابتدای دهه چهل شمسی در کنار بسیاری دیگر از شاگردان آیت الله روح الله خمینی به مخالفت با محمدرضا پهلوی، شاه سابق ایران برخاست.
وی بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با دیگر نیروهای مذهبی چون آیت الله محمد حسین بهشتی، حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کرد تا اولین دسته بندی های جدی در میان نیروهای انقلابی مذهبی و غیرمذهبی شکل بگیرد.
آقای هاشمی رفسنجانی در ابتدا سرپرست وزارت کشور شد و سپس ریاست مجلس شورای اسلامی در دوره های اول، دوم و سوم را بر عهده گرفت.
----------------------------------------

هاشمی و خانواده در بحران

آقای هاشمی رفسنجانی نامه خود را با این جمله به پایان برده بود: سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل.
فائزه هاشمی
دختر آقای هاشمی رفسنجانی در کمتر از دو سال گذشته تاکنون دوبار در جریان تجمعات اعتراضی مردم، دستگیر شده است
از آن زمان تاکنون او انتقاد های تلویحی و تصریحی متعددی را متوجه تصمیم گیران کشور کرده است و در آخرین نماز جمعه ای که ایراد کرد خواستار رفع ابهامات از نتیجه انتخابات برای مردم و آزادی زندانیان سیاسی شد.
از هنگام شروع ناآرامی ها در پی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ تا کنون، فائزه دختر کوچک آقای رفسنجانی دو بار به مدت کوتاهی بازداشت شده است. مهدی فرزند دیگر او در خارج از کشور به سر می برد و مقام های قضایی و امنیتی از برنامه دستگیری و محاکمه او در صورت ورود به ایران خبر داده اند.
محسن پسر ارشد آقای هاشمی رفسنجانی نیز به تازگی از سمت مدیرعاملی متروی تهران استعفا کرد. به این ترتیب، فرزندان او عملا در شرایطی بسیار متفاوت با ۵ سال گذشته زندگی می کنند؛ امری که خود می تواند نشان دهنده جایگاه و موقعیت سیاسی امروز اکبر هاشمی رفسنجانی باشد.
با این همه، به نظر می رسد که هواداران آیت الله علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد نیستند که از اکبر هاشمی رفسنجانی و موضع گیری های او ناخشنودند.
اگر طرفداران حکومت، آقای رفسنجانی را در شمار "خواص بی بصیرت" قرار داده اند و او را به سکوت در برابر "جریان فتنه" متهم می کنند، در مقابل معتضران نیز خواستار شفافیت بیشتر در مواضع اکبر هاشمی رفسنجانی و صراحت لهجه او در حمایت از معترضان و رهبران مخالفان دولت هستند.
با این همه، به نظر می رسد که اکبر هاشمی رفسنجانی در پاسخگویی به انتظارات دو طیف مقابل هم موفق نبوده است.
دامنه فشارها بر آقای رفسنجانی چنان بود که او در سخنانی کم سابقه در میان رهبران جمهوری اسلامی از تمایلش به کناره گیری از عرصه سیاست سخن گفت.
محسن هاشمی
چند روز پیش از پایان ریاست آقای هاشمی رفسنجانی از مجلس خبرگان، محسن فرزند ارشد او هم از ریاست متروی تهران استعفا داد
آقای رفسنجانی، خرداد ماه امسال گفته بود که مایل است بازنشسته شود، اما به دلیل آنکه ممکن است این کار قهر تلقی شود، از این اقدام خودداری کرده است.
هرچند، او امکان اعلام بازنشستگی را نیافت، اما روند حوادث در عمل به گونه ای بوده که وی را دست کم از حوزه های اصلی قدرت دور کند.
نامه سرگشاده آقای رفسنجانی به رهبر جمهوری اسلامی و سخنانش در آخرین نماز جمعه ای که اقامه کرد، همچنان خاطر طرفداران حکومت را می آزارد و معترضان و مخالفان دولت نیز، علاوه بر موضع گیری های دوپهلو، اکنون دلایل بیشتری برای فاصله گرفتن از اکبر هاشمی پیش روی خود می بینند.
آقای رفسنجانی، پس از تظاهرات ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ و در آستانه انتخابات هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری، این تظاهرات را تخطی از قانون خواند و آن را محکوم کرد.
اما حتی همین موضع گیری هم نتوانست به او کمک کند تا مقام ریاست مجلس خبرگان رهبری را همچنان در اختیار داشته باشد. با اعلام نامزدی آیت الله محمدرضا مهدوی کنی، اکبر هاشمی رفسنجانی شاید دریافته بود که تنها با انصراف از نامزدی ریاست مجلس خبرگان است که می تواند این عرصه را بدون ثبت شکستی در یک رای گیری ترک کند.



۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

خبرهای جدید از این ور و اونور...

نامه به سازمان ملل: مسئولیت جان رهبران جنبش سبز با حکومت ایران است

رادیو فردا:
جمعی از فعالان سیاسی و مدنی ایران در نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل که روز سه‌شنبه منتشر شد ضمن آن که مسئولیت جان رهبران جنبش سبز را با حکومت جمهوری اسلامی دانسته‌اند خواستار لغو حصر خانگی آنها شده‌اند.

این فعالان ایرانی خارج از کشور در نامه خود به بان گی – مون، دبیرکل سازمان ملل، از او خواسته‌اند که با بهره‌گیری از «تمام امکانات خویش و اهرم‌های دیپلماتیک بین‌المللی» برای آزادی میرحسین موسوی و مهدی کروبی بکوشد.

در این نامه که به امضای شخصیت‌هایی چون داریوش آشوری، عبدالعلی بازرگان، اسماعیل خویی، محسن کدیور و حسن یوسفی اشکوری رسیده آمده است که حکومت جمهوری اسلامی در پی آن است که «بدون پذیرفتن مسئولیت محاکمه، اقدام به حذف اجتماعی و فیزیکی منتقدان کند.»

به دنبال
تظاهرات اعتراضی ۲۵ بهمن‌ماه گذشته که با حضور صدها هزار نفر از منتقدان و مخالفان حکومت در ایران برگزار شد، مقامات جمهوری اسلامی تلاش کردند تمامی راه‌های ارتباطی دو رهبر مخالفان ایران را ببندند.

به دنبال این اقدام و پس از دو هفته بی‌خبری از میرحسین موسوی و مهدی کروبی، روز دوشنبه خبر رسید که این دو رهبر مخالفان به همراه همسران خود در
زندان حشمتیه در شرق تهران که زیر نظر سپاه پاسداران قرار دارد حبس شده‌اند.

نامه فعالان سیاسی ایرانی خارج از کشور در روزی، موسوم به «سه‌شنبه اعتراض»، منتشر شده است که قرار است مخالفان حکومت در ایران با دست زدن به تظاهراتی مسالمت‌آمیز در تهران و دیگر شهرهای ایران آزادی این دو رهبر جنبش سبز را خواستار شوند.

در نامه فعالان سیاسی به دبیرکل سازمان ملل، جمهوری اسلامی حکومتی توصیف شده است که «گذشته از مبانی حقوق بشر جهانی، به قانون اساسی مصوبه خویش نیز پای‌بند نیست.»

در این نامه با اشاره به این که «سرکوب‌گران با قانون‌شکنی و اعمال خشونت جنبش را سرکوب و جان رهبران آن را تهدید» می‌کنند، نسبت به امنیت و سلامتی رهبران جنبش سبز ایران ابراز «نگرانی عمیق» شده است.

------------------------------

آمريکا خواستار آزادی مهدی کروبی و ميرحسين موسوی شد

رادیو فردا:جی کارنی، سخنگوی کاخ سفيد روز دوشنبه به خبرهای منتشر شده در خصوص بازداشت ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو رهبر مخالفان در ايران، واکنش نشان داده و ضمن «غيرقابل پذيرش» خواندن اين بازداشت، خواهان آزادی آن‌ها شده است.
به گزارش خبرگزاری رويترز، جی کارنی در واکنش به اخبار منتشر شده توسط رسانه های مخالفان در ايران موضع گيری کرده است.

وب‌سايت کلمه روز دوشنبه اعلام کرد، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، به همراه زهرا رهنورد و فاطمه کروبی دستگير شده و در زندان حشمتيه زندانی‌اند.

به دنبال انتشار خبر بازداشت ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان از اين اقدام انتقاد کرده و وزارت امور خارجه آلمان نيز کاردار سفارت جمهوری اسلامی را فراخوانده است.

به گزارش خبرگزاری آلمان، دولت آلمان روز دوشنبه نسبت به انتشار گزارش‌هايی درباره انتقال ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به زندان ابراز نگرانی کرده و آنگلا مرکل، نيز تاکيد کرده است، اين گونه اقدام‌ها که با هدف ارعاب صورت گرفته است، مغاير حقوق بشر و حقوق شهروندی است.

----------------------------------

مشاور کروبی: دستگیری رهبران معترضان به صلاحدید آیت الله خامنه ای انجام شد

بی بی سی:مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی از رهبران مخالفان دولت ایران، گفت که دستگیری آقایان موسوی و کروبی، بعد از کسب تکلیف صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه از آیت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران انجام شده است.
آقای واحدی در مصاحبه با بی بی سی فارسی اظهار داشت که بنابر خبر های رسیده از تهران، صادق لاریجانی در مورد تبعات دستگیری میرحسین موسوی و مهدی کروبی تردید داشته، اما آیت الله خامنه ای به او گفته است که جمع بندی انجام شده در دفتر رهبری نشان داده که این اقدام، مساله ای ایجاد نخواهد کرد.
مشاور مهدی کروبی تاکید کرد که به گفته آیت الله خامنه ای، مسئولیت جمع بندی هزینه های دستگیری رهبران معترضان به انتخابات، با مجتبی خامنه ای فرزند رهبر جمهوری اسلامی ایران بوده است.

----------------------------------
میرحسین و کروبی بازداشت و به زندان حشمتیه منتقل شده‌اند
کلمه: میرحسین موسوی و مهدی کروبی، به همراه همسران خود زهرا رهنورد و فاطمه کروبی، دستگیر شده و به زندان حشمتیه تهران منتقل شده‌اند.
طبق آخرین اطلاعات رسیده از منابع موثق به کلمه، بازداشت و انتقال آنها به زندان قطعی است اما زمان دقیق انتقال آنها همچنان مبهم است.
پیش از این و در دو هفته گذشته، مقامات کشور در مورد محدودیتها و نحوه‌ی حصر همراهان جنبش سبز سکوت اختیار کرده بودند. این مساله به مبهم شدن فضا و گمانه‌زنی‌ها دامن زده بود. دختران میرحسین نیز بارها با مراجعه به کوچه اختر، با پاسخ‌های مبهم و متناقض روبه‌رو شده بودند، و امکان هیچ‌گونه تماسی نیز برای ارتباط با پدر و مادرشان فراهم نشده بود. همچنین چراغ‌های خانه نیز در این چند روز خاموش بوده است. به نظر می رسد عدم اجازه تماس با  خانواده‌ی موسوی و کروبی برای مطلع نشدن آنها از مکان موسوی و کروبی بوده است. این  بی‌خبری و نیز مسئولیت‌ناپذیری مقامات در پاسخگویی، به برخی اخبار در روزهای گذشته دامن زده بود.
از سوی دیگر، سحام نیوز سایت نزدیک به مهدی کروبی نیز اظهارات یکی از همسایگان مهدی کروبی را نقل کرده بود که می‌گفت: نیمه شب پنج شنبه شاهد حضور هشت ماشین ون نیروهای امنیتی در مقابل ساختمان و ورودی پارکینگ منزل آقای کروبی بوده و پس از دقایقی همگی به همراه یک ماشین که از داخل پارکینگ درآمده محل را ترک کرده‌اند.
در این حال امروز و پس از اظهارات متناقض و مبهم دادستان کل کشور در مورد حصر و اعمال محدودیت بر آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان، آنچه مشخص شده، این است است که: نخست‌وزیر هشت سال دفاع مقدس و رییس دو دوره مجلس شورای اسلامی به همراه همسرانشان و به دستور مقامات عالی کشور بازداشت و به زندان حشمتیه تهران منتقل شده اند.